تـــو مـــی دانـــیکـسـی چـه مـی دانــد ؟بعد از تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو ...______ مادر __________ مهربانی __________خوشگل...............گاهی بی هواهمه شبیه تو شده اند / اما تو دیگر خودت نیستیگاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که مراقب خودت باش، زخم خوب نشده ی من!عشقیکـــــــــرنگـــــــــــــیمیخواهم نفس بکشم...خوشحالم که عاشق نشدمافسوس، کاش می دیدم...عاشق من بمونی منو تنها نذاری این است بازی باهــم بودن … !!! تنهام نذارگاهی حس میکنم دلتنگی...کافیست کسی اسمم را صدا بزندهیچکس مرا به یاد نمی آورد !شاید از این تنهایی خلاص شوم ...!!مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشاش چه اندازه است؟ مترسکهمبازى هایمان را تا وقتى دوست داریم ، که خوب مى بازند!این جمله خیلی ناراحتم کردهمه مرابا خنده های باصدا میشناسند؛این بالش بیچاره ،با گریه هاى بی صدا...مشتاقروزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد...امروزت زیبا...خدا هست ،دگر غصه چرا؟تنهایى ام فرشى نیست که زیر پاى هر کس و ناکسى پهن کنم...قصد رفع زحمت نداردبه این زودى ها ...مهمان ناخوانده ایست... "تنهایى"!!!چرا تنها شدم؟تنهایی یعنیگاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد…!تصویری غریب.........به کی بگم دوست مرد ها سکوت نمی کنن فقط داد میزنن.....!!از خواب بیــدار نمی شـوم..همیشه حرارت لازم نیست… گاه از سردی یک نگاه میتوان آتش گرفت.....خداوندا ......همیشه اونی که میتونه آرومت کنه داغونت میکنه ..” دیوونه من که باهاتم “ببـــیــــــنشعر خودم