فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 10404


درباره من
با صدای بی‌صدا
مث یه کوه بلند

مث یه خواب کوتاه

یه مرد بود یه مرد

با دست‌های فقیر

با چشم‌های محروم

با پاهای خسته

یه مرد بود یه مرد

شب، با تابوت سیاه

نشست توی چشم‌هاش

خاموش شد ستاره

افتاد روی خاک

سایه‌اش هم نمی‌موند

هرگز پشت سرش

غمگین بود و خسته

تنهای تنها

با لب‌های تشنه

به عکس یه چشمه

نرسید تا ببینه

قطره، قطره

قطرهٔ آب، قطرهٔ آب

در شب بی‌تپش

این طرف، اون طرف

می‌افتاد تا بشنفه

صدا، صدا ...

صدای پا، صدای پا ...



سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)