فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3311


درباره من
نانوایی شلوغ بود پوپان مدام این پا و آن پا میکرد نانوا به او گفت چرا اینقدر نگرانی ؟
گفت گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام تا نان بخرم می ترسم گرگها شکمشان را پاره کنند.
نانوا گفت : چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای ؟ گفت سپرده ام . اما او خدای گرگها هم هست .
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (1)