|
کمال شاهمرادی
(
![]()
دانلود فایل
کد برای مطالب: کد برای وبلاگ ها: بازدید کل: 465 بازدید امروز: 429 تاریخ ارسال ویدئو: ۹۲/۰۸/۰۳ - ۰۱:۰۵:۱۱
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (2)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
تو یه رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی
شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی
من آن خاموش خاموشم که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر
نمیترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
شاید سخت باشد اینکه همیشه در این اندیشه باشیم : پرواز سخت است !
باید آموخت که انسان خلق شده است برای حرکت و نه ایستایی
برای پریدن و اوج گرفتن.
که اگر جز این بود آفرینش او را بی معنا می دانستم.
بایدرفت
باید شد،
نباید ماند
اینجا جای ماندن نیست
باور کن
بزرگ نیست
کوچک هم؛
که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند
و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد.
درست اندازه ی حضور توست.
زهرا62: چند روز زندگی را تنها گاه پریدن می دانم. شاید سخت باشد اینکه همیشه در این اندیشه باشیم : پرواز سخت است ! باید آموخت که انسان خلق شده است برای حرکت و نه ایستایی برای پریدن و اوج گرفتن. که اگر جز این بود آفرینش او را بی معنا می دانستم. بایدرفت باید شد، نباید ماند اینجا جای ماندن نیست باور کن
راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط.
وقـتی می دانـد
درختـــــــــــ
عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد..!
زهرا62: جای خالی ات قده خود توست بزرگ نیست کوچک هم؛ که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد. درست اندازه ی حضور توست.
وقتی طبیعت را شلاق میزد باد
من گریه می کردم اما بدون اشک
این رسم با من بود گویا که مادر زاد
یک شبنم احساس از باورم غلتید
عاشق نبودم من او عشق یادم داد
باشد برای عشق یک بیستون اما
فرقی نخواهد کرد در باور فرهاد
پاییز می بارد از این در و دیوار
دراین سکوت سردیخ میزند فریاد
فاطمه....: وای من عاشق این ترانه هستم ..من گذاشتم
که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز
که از تو چشم نمی پوشم
محمد اسبقی: صداشو خیلی دوست دارم
من آن خاموش خاموشم
که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز
که از تو چشم نمی پوشم
بزرگ نیست
کوچک هم؛
که نه هجوم و ازدحام اطراف آن را پر می کند
و نه کوچکتر از تو، در آن جای می گیرد.
درست اندازه ی حضور توست.