لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
می رود غافل از اندیشه ی من می رود تا ببرد از یادم چون نسیمی که به خاشاک وزد می رود تا بدهد بر بادم بال بشکسته و پا در زنجیر می کند از قفسم آزادم می گریزد ز برم همچون عمر نشنود تا ز قفا فریادم * وای بر این دل دیوانه ی من * اشک خون می شود و می ریزد در دل خسته ی پر آذر من در دلم آتش و خون می جوشد بغض ره بسته به چشم تر من شمع شام سیهم می خندد بر پیشانی و بر پرپر من ز آسمان دل غمگینم آه چون شهابی گذرد اختر من * نفسم زین همه غم می گیرد * از من ای هستی من دور مشو که مرا بی تو تمنائی نیست به خدا غیر تو ای راحت جان در دلم بهر کسی جایی نیست جز تمنای دو چشم سیهت در دلم حسرت مینائی نیست قطره ی اشکم و جز سینه ی تو منزلم در دل دریایی نیست * مبر از خاطر خود یاد مرا سراینده : هما میرافشار دکلمه : فریبا عنایت زاده