بسمه تعالی
در این شهر
پیرایشگاهیست به کاستن آرایشگاهیست به آراستن
پیرایشگرانی ماهر. آرایشگرانی زبر دست. هر دو هم دم و رفیق به آراستن و کاستن
. با هزار زرنگی وتردستی با هزاررنگ و پیش دستی .هر دو صیادند و شکارچی.
در این دکّان ها چه دانه ها ریختند بر این دکّان ها چه دام ها چیدند
در این شهر
چه گنجشکانی که بلبل چه بلبلانی که گنجشک .چه گنجشکانی و چه بلبلانی .
در این شهر شاه گدا . گدا شاه چه شاهی و چه گدایی
در این شهر
دیدم در آرایشگاهی. چه گنجشکانی به رنگ رنگ چه رنگین کمانی.زدند بر لبش ماتیک.بر چشان ریملش برسر ش چه سشواری و چه حنایی. عروسش کردند به حاجی ما با چه نوایی و چه سازی به چه بهایی
در این شهر
دیدم در پیرایشگاهی چه بلبلانی به ریختن بال و پرش چه پر گاهی. زدند بر لبش زغال .بر
چشانش خشی . زدند به رنگ قشنگش لجن
بیچاره بلبل ببین گنجشک هم آدم شده توهم آدم شو بر خود اندیشه کن همانند گنجشک به رنگت بزن چاره کن