|
لاهوتیان
(
![]()
دانلود فایل
کد برای مطالب: کد برای وبلاگ ها: بازدید کل: 112 بازدید امروز: 112 تاریخ ارسال ویدئو: ۹۳/۱۲/۲۷ - ۱۵:۴۴:۵۹ این کلیپ توسط طاها.ن بررسی شده است.
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشکسال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
...
alireza: هر که خورد از جام عشقت قطره ای تا قیامت مست و حیران خوشتر است تا تو پیدا آمدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشتر است درد عشق تو که جان میسوزدم گر همه زهر است از جان خوشتر است درد بر من ریز و درمانم مکن زانکه درد تو ز درمان خوشتر است مینسازی تا نمیسوزی مرا سوختن در عشق تو زان خوشتر است چون وصالت هیچکس را روی نیست روی در دیوار هجران خوشتر است خشکسال وصل تو بینم مدام لاجرم در دیده طوفان خوشتر است همچو شمعی در فراقت هر شبی تا سحر عطار گریان خوشتر است
بَمی شد رفتنت برگرد و این آوار را بردار
تو رفتی بستری شد قلب من درکنج تنهایی
بیا از سینه ام این مزمن ِ بیمار را بردار
چه شبهایی که این گردن گره با دست هایت خورد
بیا از روی این تن گردن ِ بیکار را بردار
نمی بینم که چیزی بین ما حائل شده اما
اگر هم هست برگردو تو آن دیوار را بردار
شدم مانند یک ساعت که میگردد به دور خود
بیا با فصل چشمانت کمی تکرار را بردار
تنم یخ کرد این بالا به مردم نیست امیدی
بیا این نعش آویزان شده بر دار را بردار
کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود
باغبان هیزم شکن را محرم خود کرده است
سبز بودم سردی دست تبر حقم نبود
چوب دیوار خودم را می خورم ، تکلیف چیست ؟
غرق در محدوده ای بودم که ((در ))حقم نبود
مثل ماهی ها به آب خوش خیالی می زدم
خام بودم صید ماه غوطه ور حقم نبود
هر کسی سهم خودش را می برد از باغ عشق
سرو رعنا بودم و درک ثمر حقم نبود
شور می خواهد رفاقت با دل تنگ حباب
قطره ای گم بودم و طعم سفر حقم نبود
هر چه سختی می کشم از تنگی آغوشهاست
با قفس خو کرده بودم بال و پر حقم نبود
لبخند میزنم
بی دلیل
عشق می ورزم
بی تناسب
زندگی میکنم
بی خیال!
......
alireza: مدتی است لبخند میزنم بی دلیل عشق می ورزم بی تناسب زندگی میکنم بی خیال!
دل را به داغ و درد سپردم برای هیچ
چون شعله در مجادله ی پوچ دود و باد
روزی هزار مرتبه مردم برای هیچ
در دستخون عشق یکی بود برد و باخت
دلباختم به هیچ .نه .بردم برای هیچ
از دست هیچکس نه .از این دست بی نمک
یارب چه زخمها که نخوردم برای هیچ
این شهر کور سنگ شده شهر مرده هاست
من کوچه کوچه آینه بردم برای هیچ
درد دلم سبک نشد از اشک .آه. خون
زین چشم خونفشان که فشردم برای هیچ
در گیر و دار چله چو فریاد چلچله
یخ زد گل قریحه ی تردم برای هیچ
ودست و پای دلم را به تار موی شما
به این امید تمام گذشته ام طی شد
که یک نفس بنشینم به روبروی شما
شودبزرگ دل قطره گون کوچک من
ببحرعشق رسدچونکه آب جوی شما
ترانه های بهار ازشما سروده شود
که عطرعاطفه دارد هوای کوی شما
به زیر دین شما رفته ام،جوانه زدم
که غنچه غنچه شوم گل برنگ و بوی شما
بهشت آدم و حوا،بقدر یک سیب است
صفای روضه ی رضوان شدآبروی شما
جمال آینه ایتان جلای حق دارد
نگاه من شده از آن همیشه سوی شما
تمام دفترشعرم فدایتان بادا
غزل کسی نسروده چوگفتگوی شما
ازآنکه آرزوی دیدن خدا دارم...
دویده ام به دل و جان به جستجوی شما
دویده ام به دل و جان به جستجوی شما
انتخابهای شما همیشه زیباست
اب این کوزه گهی تلخ - گهی شور - گهی شیرین است ...
زندگی گرمی دلهای بهم پیوسته است
تا در ان دوست نباشد همه درها بسته است
بهار باشد
تو نباشی!
از بس غلتید
تخته سنگ سیزیف
به سنگریزه بدل شد.
فردا آمدنی است
حرفی در میان نیست
اما از کجا در ارابه او ما نیز بوده باشیم.
برخیز و بیا
برخیز و به جاده نگاه نکن
که همیشه خود را به تاریکی میزند
فهمیدهام هرکس چراغ جادهی خود باید بوده باشد.
زندگی! چقدر سر به سرم میگذاری
خودی به نظر میرسی
با تو که قهر میکنم میفهمم که مرا نمیشناسی.
حیف نیست
بهار
از سر اتفاق بغلتد در دستم
آن وقت
تو نباشی!