|
لاهوتیان
(
![]()
دانلود فایل
کد برای مطالب: کد برای وبلاگ ها: بازدید کل: 101 بازدید امروز: 99 تاریخ ارسال ویدئو: ۹۴/۰۱/۲۶ - ۲۲:۲۴:۱۲ این کلیپ توسط موسی اصلانی بررسی شده است.
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت !
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت
آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم ، ولی
واقعیت را به من تقدیرحالی کرد و رفت
میروم این بار دیگر بودنی در کار نیست
میروم این بار دیگر ، بودنی در کار نیست
خسته ام دیگر توان گفتن و تکرار نیست
گفته بودم میروم ،اما نکردی باورم
دیگر اکنون که زمان خواهش و اصرار نیست
گر چه میدانم که دل بر باز گشتم بسته ایی
خوش خیالی های تو مختص این یک بار نیست
دل به یار دیگری بستن اگر چه مشکل است
میزنم دل را به دریا، دل سپردن عار نیست
تا به کی باید غم عشق تباهی را کشید؟
داغ عشق کهنه بر خاطر زدن اجبار نیست
گرچه خوشبختم که از دست تو راحت می شوم
هیچکس مانند من از بخت خود بیزار نیست
دیر شد باید که بگریزم ، کجایش با خدا
حیف ! تنها میروم درشب کسی بیدار نیست
می نهادی دل خود کاش بجای دل من
چه کنم با مه روی دگران بی رخ تو
من برای تو هلاک و تو بلای دل من
هر طبیبی که شد از درد و غم عشق آگه
غیر وصل تو نجسته است دوای دل من
هر طرف می نگرم جز تو نبینم دگری
چون کسی جز تو نباشد بسرای دل من
عقده از دل نرود تا نگشایی خم زلف
گره از زلف گشا بهر شفای دل من
وه چه شایسته کلامی و چه شیرین سخنی
گر تو دشنام دهی بهر رضای دل من
تا کی افسانه وصل تو بگویم با دل
به خدا این همه غم نیست سزای دل من
شانه تا خم خم و چین چین سر گیسوی تو کرد
همچو زنجیر در آویخت به پای دل من
برگی است که با باد خزان افتاده
رفتی و رگ خواب دلم دست تو بود
حالا قلبم از ضربان افتاده................................
می شود تنها با یک محبت، عشق را برای دنیا معنا کرد
تنها با یک بخشش، تمام هستی را از آن خود کرد
با یک گذشت، نفرت ها را به دوستی ابدی مبدل کرد
و تنها با یک لبخند در قلب ها جاودانه شد
اما تو ای مهربانم!
میدانی! وقتی لبخند بر لبانت نقش می بندد،
دنیا دیگر، برایم معنایی نمی یابد.