|
لاهوتیان
(
![]()
دانلود فایل
کد برای مطالب: کد برای وبلاگ ها: بازدید کل: 136 بازدید امروز: 135 تاریخ ارسال ویدئو: ۹۵/۰۹/۳۰ - ۱۵:۳۲:۰۹ این کلیپ توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
برچسب ها:
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را
به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را
بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
جان فدای تو، دردیی کم نیست
من که در میکده کم از خاکم
جرعهای هم مرا مسلم نیست
جرعهای ده، مرا ز غم برهان
که دلم بیشراب خرم نیست
از خودی خودم خلاصی ده
کز خودم زخم هست مرهم نیست
چون حجاب من است هستی من
گر نباشد، مباش، گو: غم نیست
ز آرزوی دمی دلم خون شد
که شوم یک نفس درین دم نیست
بهر دل درهم و پریشانم
چه کنم؟ کار دل فراهم نیست
خوشدلی در جهان نمییابم
خود خوشی در نهاد عالم نیست
در جهان گر خوشی کم است مرا
خوش از آنم که ناخوشی هم نیست
کشت امید را، که خشک بماند
بهتر از آب چشم من نم نیست
ساقیا، یک دمم حریفی کن
کین دمم جز تو هیچ همدم نیست
ساغری ده، مرا ز من برهان
که عراقی حریف و محرم نیست................................
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان بدر از داغ تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رنگ
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش آمد و سررفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
اقبال نگون بخت نگر کاین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
یک عمر نفس آمد و برگشت و به تسبیح
عمر دل بی عار شمردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صدمرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم