برایت قصه خواهم گفت: همین امشب همین امشب که قلبم داغدار است به دنبال نگاهت گشت و چون پیدا نکردش، بیقراراست. برایت ناله خواهم زد: همین امشب همین امشب که چون ناله زدم من، آسمان گفت که او در شهر خود آرام کنار بستر مادر به امید وهوای دیگری خفت . به یادت اشک خواهم ریخت: همین حالا در این تنهایی غمگین مرد افکن به یاد خاطرات روشن دیروز چو می خواندم برایت قصه قلبم بسی جانسوز و جان افروز تو می گفتی که قلبم کوه درد است ولی دیدم در آن شب که چشمانت بسی بی درد و سرد است. برایت باز خواهم خواند: ولی بی تو، بدون لمس دستانت بدون خنده هایت بدون لحظه ای باتو ،بدون قصه ای از تو. بدان من باز خواهم خواند: ولی باتو به همراه تمام لحظه هایم که یادت با من است و می نگارد به سطر دفتر قلبم نوایی که غربت در تمام لحظه هایش هست به دنبال تو خواهم رفت به همراه سرابی که کشاندم به صحرای کویر بی ترنم که آنجا خواب باران هم حرام است در این جاده ،اگر مردم مرا روزی ، فقط یک روز کنار لانه مرغان دریایی که دریا را برای آسمانش دوست میدارند که از دریا جدا و با نوایش سرود عشق میخوانند بخوابانید که شاید دوری ام از تو مثال دوری مرغان دریایی زدریای بزرگ قلب تو باشد برایت من خواهم مرد........