خورشيد هر روز ديرتر از پدرم بيدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد !
شرمنده مي کند فرزند را ،
دعای خير مادر،
در کنج خانه ی سالمندان ...
پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"... تمام نگرانی هايم به يک باره رنگ ميباخت...!
آدم پير می شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابی نميشنود......... ممماااااااااااادددددددررررررر..............
نمک بر زخم من
شیرین تر از
خواب سحر گردد ،
جگرها خون شود
تا یک پسر
مثل پدر گردد . . .
چین های روی صورتت اثرات پیری نیست ،
جای خالی نوازش دست های من است . . . مادرم !
دست . . . همیشه به معنای آغوش نیست ،
گاهی ؛
فقط امنیت است . . . فقط !! مثل « دست پدر »
مادر یعنی : معرفت ، گذشت ، محبت . . . یعنی هر چه سخت باشد روزهایت ، من هستم خیالت تخت . . .
تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . . اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات ، به تو لبخند بزند تا تو دلگرم شوی . . . که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است ؛
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.