این بوی ناب وصال است یاعطر گل های سیب است
این نفخه ی آشنایی بوی کدامین غریب است؟
امشب از این کوی بن بیت باپای سر می توان رشت
روشن چراغ دل ودست بانور ((امن یجیب))است
درسوگ گل های پرپر گفتی وبسیارگفتیم
امروز می بینیم اما مضمون گل ها غریب است
در مسجد سینه چندی است تامسجدم نوحه خوانی است
برمنبر گونه شب ها این گونه اشکم خطیب است:
((ازسنگ های بیابان خاموش بودن عجیب است
از ما که هم کیش موجیم این گونه ماندنعجیب است))
خشکید جوی ترانه بی گریه های شبانه
این نغمه ی عاشقانه سوز دلی بی شکیب است
با اشتیاق زیارت یاران هم دل گذشتند
انگار تنها دل من از عاشقی بی تصیب است
هر چند همچو گل همه بر باد رفته اند
هرگز گمان مدار كه از یاد رفته اند
اینان نه آن گل اند كه گویی در این بهار
از یاد رفته اند چو بر باد رفته اند
اینان نه آهویند كه گویی دریغ و حیف
در چنگ ظالمانه صیاد رفته اند
جای دریغ نیست بر ایشان كه این گروه
با عزم آهنین و دل شاد رفته اند
سالی گذشت ، باز نیامد وعید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
امروز هم نیامد و غم خانه را گرفت
امروز هم دو مرتبه باران شدید شد
مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت
امسال هم بدون تو سالی جدید شد
ده سال تیر و آذر و اسفند و... خون دل
تا فاو و فکه رفت ولی ناامید شد
ده سال گریه های مرا دید وگریه کرد
اما به من نگفت چرا ناپدید شد
ده سال رنگ پنجره های اتاق من
هم رنگ چشم های سیاه سعید شد
بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج
مادر نگفته بود که بابا ، شهید شد!
نظر وامتياز يادتون نره
farzad tanha