هليدا ، آليدا ، كاميلو ، سليا و ارنستيو ، عزيزان من !
اگر ناچاريد كه اين نامه را بخوانيد علتش اين است كه من ديگر در بين شما نخواهم بود .آن موقع شما مرا سخت به خاطر مي آوريد و كوچكترها كه اصلاً مرا به ياد نخواهند داشت . پدر شما مردي بود كه كارها و افكارش با يكديگر هماهنگ بود و شكي نيست كه او نسبت به اعتقادات خود وفادار بود ه .
دوست دارم انقلابي هاي خوبي از كار درآييد ، تا مي توانيد مالعه كنيد تا با روشهاو فنوني كه شما را بر طبيعت مسلط مي كنند ، كاملاً آشنا شويد . فراموش نكنيد كه انقلاب مهمترين چيز است و ما هر كدام به تنهايي ارزش نداريم .
مهمتر از همه ، هميشه اين توانايي را داشته باشيد كه هرگونه ظلمي را كه در جايي از اين دنيا نسبت به كسي رواداشته مي شود عميقاً برسي كنيد . اين زيبا ترين خصلت يك فرد انقلابي است .
به اميد ديدار هاي هرچه بيشتر با شما بچه هاي كوچك من !
مي بوسمتان و در آغوشتان مي گيرم
پدر
![خانواده چگوارا](http://www.uco.es/~i62guigm/che/imagenes/che-flia.jpg)
و مرد افتاده بود
یکی آواز داد: دلاور برخیز!
و مرد هم چنان افتاده بود
دوتن آواز دادند: دلاور برخیز!
و مرد هم چنان افتاده بود
ده ها تن و صدها تن خروش برآوردند: دلاور برخیز!
و مرد هم چنان افتاده بود
هزاران تن خروش برآوردند: دلاور برخیز!
و مرد هم چنان افتاده بود
: تمامی آن سرزمینیان گردآمده، اشک ریزان خروش برآوردند
!دلاور برخیز
و مرد به پای برخاست
نخستین کس را بوسه ای داد
و گام در راه نهاد…
تصویری که جاودانه شد
![](http://www.econlink.com.ar/biografia/cheguevara.jpg)
![Che Guevara](http://weblog.corelist.net/files/checry.jpg)
کمتر کسی داستان واقعی معروف ترین عکس ”چه“ را می داند. همان عکسی که از نزدیک به 40 سال پیش تا بحال پر فروشترین عکس دنیا بوده و هنوز هم اصالت و حالت خود را حفظ کرده است. اما چرا چنین حالتی در نگاهش بود؟ آلبرتو کوردا خالق آن تصویر در کمال فروتنی چنین تعریف می کند: ”من کار خارق العاده ای نکردم – لحظه ای بود غریزی – اتوماتیک- و حتی عکس بسیار روشن هم نیست زیرا وقت نداشتم دوربین را میزان کنم. روزی بود که بمبی در کشتی لاکوره که حامل اولین محموله مهمات خریداری شده برای انقلاب بود- منفجر شد. آن انفجار تعداد زیادی کشته و زخمی به جای گذاشت. مارس 1960 بود- اوضاع هر روز شلوغ تر می شد و می توانست به تجاوز مزدوران خلیج خوک ها بی انجامد.
مراسم تدقین بود و بعد از آن سخنرانی فیدل. ”چه“ در طول مراسم در صف اول قرار داشت – بعد ناگهان ناپدید شد. من بین جمعیت می لولیدم و مشغول عکس انداختن از فیدل بودم و می خواستم بعد از سارتر و سیمون دوبوار که در آن نزدیکی بودند عکس هائی بگیرم که ”چه“ ناگهانی دو باره پیدایش می شود. آن نگاه سرشار از خشم و درد برای قربانیان آن سوء قصد مرا میخکوب کرد- روی صحنه ماندم و بطور غریزی دو عکس جاودانه از وی گرفتم . باقی فیلم را با عکس هائی از فیدل – سارتر و دورتیکوس - رئیس جمهوری وقت کوبا تمام کردم . هفت سال بعد بود که آن عکس چاپ شد. بدین قرار که مسئول موسسه انتشاراتی فلترینلی آن را از میان سایر عکس ها انتخاب کرد. بعد از چاپ روی جلد کتاب ”خاطرات بولیوی“ همان طوری که می دانید، جهان آن را به عنوان شایسته ترین عکس برای تکثیر در اشکال گوناگون انتخاب کرد .
![](http://dreamclub.persiangig.com/image/%D8%B2chegvara.jpg)
من مدیون لحظه ای هستم که این امکان را به من داد تا محبوب ترین تصویر را بگیرم. تصویری که با آن دنیا ”چه“ را شناخت و پرستید.
آلبرتو کوردا قبل از انقلاب عکاس معروف مد و تبلیغات بود. با پیروزی ارتش آزادی بخش- در حالی که تمام همکارانش در حال فرار بودند تصمیم می گیرد در کوبا بماند و در باز سازی کشورش سهیم باشد.
بدین ترتیب او عکاس انقلاب شد و در سفرهای بسیاری فیدل کاسترو را همراهی کرد و از ”چه“ در موقعیت های بیشماری عکس انداخت. بعد به عکاسی آزاد روی می آورد و با همکاری با کاتالوگ های مد کوبا به عشق قدیمی اش عکاسی مد پرداخت
8 اکتبر مصادف است با 39 مین سال قتل نا جوانمردانه ”چه“ گوارا. او محبوب شد زیرا خواست نهایت انسان را بشناسد.
با شعری از میگل بارنت، شاعر کوبائی، خاطره ارنستو ”چه“ گوارا را گرامی می داریم.
”چه“ تو با تمامی گفته ها آشنا هستی:
کوره راه های کوهستان سیرا،
تنگی نفس از علف تازه،
محراب ،
امواج شامگاهان،
میوه ها را می شناسی
و حیوانا ت اهلی را.
نه اینکه بخواهم
به جای تفنگ قلمی به تو بدهم،
زیرا که، تو خود شاعری.
اعدام
چهگوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی میشد درآمده و دستگیر شدند، چه روز بعد توسط سربازان بولیویایی تران به همراه شکنجه اعدام می گردد.
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(5).jpg)
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(6).jpg)
چه به قاتل خود می گوید من می دانم تو برای کشتن من آمده ای مرا بکش تو یک مرد را می کشی. جلاد پس از شنیدن این جمله خجالت می کشد و سپس شروع به تیر اندازی با یک مسلسل نیمه اتوماتيك می نماید او ابندا ساق پای چه را هدف قرار می دهد و سپس دستان وی را در این هنگام چه بر روی زمین می افتد و دست خود را گاز می گیرد ( برای جلوگیری از گریه ) در نهایت جلاد تیری به گردن و سینه چه میزند. به جلاد توصیه گردیده بود که تیری به سر وی شلیک نکند تا به نظر آید وی در درگیری کشته شده است. بقایای جسد چه گوارا در ۱۹۹۷ (میلادی) پیدا شد و به کوبا انتقال یافت. در سانتا کلارا بنای یادبودی برای او ساخته شدهاست. وی در این شهر در جریان جنگهای انقلابی کوبا پیروزیهای شگرفی آفریده بود. فیدل کاسترو میگوید: در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا...
حكومت ديكتاتوري بوليوي جنازه او و همرزمانش را به شكلي مخفيانه در محلي نامعلوم مدفون كرد ، 30 سال پس از اين واقعه در سال 1997 يكي از افسران اسبق ارتش بوليوي كه در دفن چگوارا نقش داشت در بستر مرگ محل دفن او و يارانش را فاش ساخت . به همين مناسبت ؛ صدها هزار تن از مردم كوبا طي مراسمي در " سانتاكلاراي كوبا " گرد آمدند و نسبت به ارنستو و همرزمانش اداي احترام كردند .
جلاد چه گوارا « ماریو تران » در سال 2006 به بیماری آب مروارید دچار شد و در یک بیمارستان در کوبا مداوا گردید. پسر وی در مصاحبه با روزنامه Santa Cruz de la Sierra این گونه بیان داشت: 4 دهه از زمانی که پدرم کوشید تا یک رویا را نابود کند گذشت، و چه بازگشت و نبرد دیگری را برد. او به ماریو تران پیر چشمهایش را برای دیدن رنگ آسمان و جنگلها و خنده نوه هایش هدیه داد.
متن نامه خداحافظی ارنستو با پدر و مادرش
پدر و مادر عزیزم
بار دیگر زیر پاشنه هایم دنده ی روسینا نته ( احتمالا نام یک نفر است ) را حس می کنم . بار دیگر پا به راه گذاشته ام و سپرم را به دست گرفته ام
حدود ده سال پیش نامه ی خداحافظی دیگری برای شما نوشته بودم.تا جایی که یادم مانده است در آن نامه شکایت کرده بودم که سرباز و پزشک خوبی نبوده ام .آن نامه را دیگر دوست ندارم.من سرباز بدی نیستم.
هیچ چیزی عوض نشده است جز آنکه بر آگاهی من افزوده شده . من آگاه تر شده ام مارکسیسم من ریشه دوانده و پالوده شده است . مبارزه ی مسلحانه را تنها راه رهایی مردمی می دانم که در راه آزادی مبارزه می کنند و بر اعتقاد خود پافشاری می کنم . شاید بسیاری مرا ماجراجو بدانند که هستم.فقط یک فرق کوچک دارم:برای اثبات حقانیت خود از جانم مایه می گذارم.
شاید این آخر کار باشد من البته به دنبال آن نیستم اما جزو احتمالات منطقی یکی هم این است . اگر چنین باشد شما را از دور می بوسم . خیلی دوستتان دارم فقط نمی دانم علاقه ام را چگونه نشان دهم .من در عمل خود راسخ وپای بند هستم و فکر می کنم که گاهی مرا درک نمی کنید . درک من آسان نیست اما لطفا مرا باور کنید همین امروز.
حالا اراده ای دارم که با شوق هنرمندانه ، پاهای لرزان و سینه های خسته را جلا می می دهد.این کار را خواهم کرد.
گاهی به این سرباز کوچک قرن بیستم فکر کنید.
فرزند خلف
اشعاري از چگوارا
شادی و امید
به ياد می آورم
اميد به آينده
اندوه آدمی را می شويد.
همه چيز
در حال تکامل است،
قاعده قصه همين است
حلاوت حيات و
ترانه هستی
همين است.
به ياد می آورم
انگار همين ديروز بود
آسمان هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهايی دربندماندگان سخن می گفتم.
حالا
اينجا
باران از سفر بازمانده
زمين، شسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغول زری بافی لحظه به لحظه زندگی ست.
و اين همه
زير نورِ ولرم آفتاب و
آواز پرنده می گذرد.
شکوه آدمی
حلاوت حيات
ترانه هستی... !
هستی همين است و
قاعده قصه همين!
کلمه نجات
می توانستم شاعری باشم
نوحه سرای گذشته های مرده
گذشته های دور
گذشته های گيج.
اما تا کی... ؟
از امروز گفتن و
برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهيم
از امروز و از اندوه آدمی بگوييم
و غفلتی عظيم
که آزادی را از شما ربوده است.
می توانستم شاعری باشم
بی درد، پرافاده، خودپسند،
پرده بردار پتيارگانی
که بر ستمديدگان ترس خورده
حکومت می کنند.
می دانم!
گلوله را با کلمه می نويسند،
اما وقتی که از کلمات
شقی ترين گلوله ها را می سازند،
چاره چريکی چون من چيست؟
کلمات
راهگشای آگاهی آدمی ست
و ما نيز
سرانجام
بر سرِ معنای زندگی متحد خواهيم شد:
کلمه، کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از اين دست می طلبند.
جملاتي از « چه»
تمام هراس من از مرگ در سرزمینیست که درآن, مزد گورکن از بهای آزادی بیشتر باشد.
دستم بوی گل می داد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم!
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(7).jpg)
میراث چهگوارا
بسياري از چهره هاي برجسته سياسي و فرهنگي كه در زمان حيات ارنستو با او ملاقات هايي داشتند افكار و انديشه هاي اين پزشك چريك و نظريه پرداز جوان و پرشور را وراي زمان و مكان مي پندارند؛ جمال عبدالناصر ، شولوخوف، مائو ، سيمون دوگوار، ژان پلسارت، گابريل گارسيا ماركز ، اوريانا فالاچي و برناردو برتولوچي از دست بودند .
چهل و سه سال بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحثهای ادامهدار در جهان است. خیلی از صاحبنظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام میبرد و او را الهامدهندهی آزادی برای تمامی کسانی میداند که آزادی را دوست دارند، همچنين ژان پل سارتر هم وی را روشنفکر میدانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد میکرد. چه گوارا یک قهرمان ملی دوستداشتنی برای کوبائیان باقی میماند و تصاویر وی روی سکههای فلزی کوبایی را زینت دادهاست و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز میکنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانههای محبوب است و به چند زبان اجرا شده است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را به خاطر میسپارند موزههای بیشماری از چه کشور را پر کردهاست و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهی برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه گوارا برای بعضی از بولیویاییها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و میپرستند.
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(8).jpg)
مجسمه یادبود چه گوارا. بولیوی.این تصویر در مکان مرگ چه گوارا گرفته شدهاست. مدرسهای که در آن کشته شد به موزهای تبدیل شده است که در اطراف این موزه تعداد زیادی مجسمه و نقش های بر دیوار برای بزرگداشتش بنا شده است.
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(9).jpg)
چه ؛ رئیس بانک مرکزی کوبا
« چه » در يك نگاه
ارنستو چه گوارا
نام کامل: ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
Ernesto Rafael Guevara de la serna
زادروز: ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸
زادگاه: در روساریو استان سانتا فه، آرژانتین
تاریخ مرگ: ۹ اکتبر، ۱۹۶۷
محل مرگ: لا ایگوئرا، بولیوی
دین: آتئیست
جناح سیاسی: جنبش ۲۶ ژوئیه
![](http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1389/11shahrivar/0010064%20(10).jpg)
همراه با خروشچف
منابع تحقیق :
کتاب خاطرات موتور سیکلت، نوشته چه گوارا، ترجمه تبسم آتشین جان، نشر نقره
روزنامه سیروان
کتاب خاطرههای جنگ انقلابی اثر چه گوارا،ترجمه قاسم صنعوی، نشر آذین
Fa.wikipedia.org
Vr1.mihanblog.com
delche.blogfa.com
njavan.ir