گاهی هم اینگونه باشد بد نیست :
«میم» مثل «مرد»
ا یک "ــ" .
تا به حال به چین و چروک های صورتش دقت کرده ای؟
حس نمیکنی نسبت به سنش کمی زیادی پیر شده است؟
هیچ به دستهایش توجه کرده ای؟
ستهایی کلفت و زبری دارد ...
هم بدون ته ریش نیست ...
ستها
و زبر و می بوسد
...
آسایش برایش مفهمومی جز آسایش تو ندارد ...
کمی بوی تنش عرق آلود است ...
طبیعتش اینست ؛ حواسش به بو نیست ؛ فکر نان شب است ...
کمتر از تو میخوابد و طبیعتا بیشتر از تو بیداری میکشد ...
اگر کم حرف میزند نمیخواهد کام تو را تلخ کند
وگرنه حرف برای گفتن بسیار دارد
از هر مرد و نا مردی هر چه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده ...
بجای اشک ریختن، سپید میشود ...
چرا که یک ـ یش را نمی کند
فرو میریزد در قلبی که به وسعت دریاست ...
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است ...
پس به او سخت نگیر
حال او را خراب نکن
ا او را با اندازه گیری نکن
ـ ...
...
انتظار یک پیاله چای تلخ توقع زیادی نیست !
یک قتهایی،
یک ،
: میـم مثـل مــرد ...