|
***علیرضا***
(11aa )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
106 بازدید امروز: 88
توضیحات:
توی یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن .
و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه ! یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود ؛ با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت : " این ؛ منصفانه نیست ! چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن ؟! مگه یادت نیست ؟! ما هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه ؟ این عادلانه نیست ! من خیلی شاکیم ! " مجسمه لبخندی زد و آروم گفت : " یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه , چقدر سرسختی و مقاومت کردی ؟ " سنگ پاسخ داد : " آره ؛ آخه ابزارش به من آسیب میرسوند . " آخه گمون کردم می خواد آزارم بده . آخه تحمل اون همه درد و رنج رو نداشتم . " و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که : " ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه . به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم . به طور حتم در پی این رنج ؛ گنجی هست . پس بهش گفتم : " هرچی میخوای ضربه بزن ؛ بتراش و صیقل بده ! " و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم . و هر چی بیشتر می شدن ؛ بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم ! پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن آره عزیز دلم ! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو . و ... یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم . پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم : خوش اومدی و از خودمون بپرسیم : " این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده ؟ "
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۷/۰۲ ساعت 04:51
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|