.
دکترحسن راشدی : نویسنده و محقق
یکی از دلایل ناسیونالیستهای افراطی و شوونیست ها جهت تجریه طلب و پان تورکیست نامیدن فعالین مدنی آذربایجان ، علاقه این فعالین به یادگیری خواندن و نوشتن به زبان مادری یعنی ترکی آذربایجانی و خواستار تحصیل آن در مدارس و دانشگاههای کشور که متکلمین این زبان بیش از ۳۰ میلیون نفر از جمعیت ایران را تشکیل می دهند ... تکلم آنان به زبان اصیل ترکی و پرهیز از بکاربری لغات و کلمات وارداتی و حاکم غیر ترکی در گفتگوهای روزمره ، بیزاری آنها از جوکهای تحقیر آمیزی که در مورد ترکان و اقوام دیگر ایرانی گفته می شود ، داشتن اشتیاق به آشنایی و مطالعه آثار ادبی کلاسیک قرون گذشته و معاصر به زبان ترکی ، فعالیت آنان در دانشگاههای کشور برای اجرای برنامه های ادبی ، فرهنگی – هنری به زبان ترکی و اجرای موسیقی آذربایجانی ، احساس تبعیض آنها به علت عدم سرمایه گذاری کلان و ملی در استانها و مناطق آذربایجان تاریخی(۱) شبیه آنچه در شهرهای اصفهان و کرمان و دیگر مناطق مرکزی و فارس نشین صورت می گیرد ،نگرانی آنان از مهاجرت روز افزون مردم از شهرها و مناطق خوش آب و هوای آذربایجان و زادگاه خود به علت بیکاری به شهرها و مناطق خشک کویری و مرکزی و فارس نشین برای یافتن کار ، اعتراض آنها به خشک شدن دریاچه اورمیه و تبدیل شدن مناطق حاصلخیز آذربایجان به کویر نمک و بی حاصل بر اثر پراکنده شدن نمک این دریاچه با وزش باد در صورت عدم جلو گیری از خشک شدن این دریاچه ، علاقه آنان به مطالعه کتابهایی ادبی ، تاریخی ، شعر ، داستان و رمانی که در استانهای آذربایجان و دیگر مناطق ترک نشین ایران و یا در جمهوری آذربایجان و ترکیه و به زبان ترکی چاپ می شوند و خواستار اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ و ۴۴ قانون اساسی کشور مبنی بر تدریس زبان و ادبیات ترکی در مدارس ، حقوق برابر همه اقوام کشور بدون توجه به زبان ، نژاد ، رنگ … و توسعه همه مناطق کشور می باشد .اتهام پان تورکیست و تجزیه طلب بودن فعالین مدنی آذربایجان توسط شوونیست ها بخاطر مسائلی که توضیح داده شد در شرایطی صورت می گیرد که همه امکانات کشور ایران که کثیرالمله بودن و تنوع زبانی آن یکی از خصوصیات بارز آن است و هر کدام از ملل و اقوام کشور به اندازه کسرت جمعیتشان حق برخورداری از همه امکانات کشور در آموزش و تحصیل به زبان خود تا توسعه آن و استفاده از بقیه امکانات را در حوزه های مختلف دارند تنها در اختیار زبان و فرهنگ فارسی است و آنچیزی که فعالین مدنی آذربایجان آرزوی جامه عمل پوشیدن فقط قسمتی اندک از آن را دارند همکشوریهای فارس زبان ۹۰ سال است که همه آن امکانات را یکجا در اختیار دارند ؛ مثلا ترکان ایران با جمعیت دهها میلیونی خود در حالی که برای تحصیل به زبان خود در مقاطع ابتدایی ، 33 سال است که چشم به راه اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی هستند همکشوریهای فارس زبان نه تنها از همه امکانات تحصیلی از پیش دبستانی تا دانشگاه ، کلیه رسانه های گروهی و مطبوعات سراسر کشور به زبان خود برخوردار هستند به تبلیغ همه جانبه این زبان باهزینه های زیاد و با بودجه کشور در داخل و خارج و از راههای مختلف هم می کوشند ؛ مثل اهدا بورسیه به دانشجویان کشورهای مختلف برای تحصیل زبان فارسی در دانشگاههای داخل کشور و دانشگاههای کشورهای خارجی (2) ، برگزاری سمینارهای پرهزینه در مورد توسعه زبان فارسی در داخل و خارج و ایجاد فرهنگستان عریض و طویل زبان و فرهنگ فارسی نمونه هایی از این تبلیغات و تلاش برای توسعه و گسترش این زبان در همه زمینه هاست .در فرهنگستان زبان و فرهنگ فارسی با ساختن واژه های جدید فارسی تلاش می شود تا لغات و کلمات عربی ، ترکی و یا اصطلاحات فنی برگرفته از زبان کشورهای غربی را با واژه های نوساز و جدید فارسی جایگزین کنند ؛ در این جایگرینی واژه ها کار بجایی رسیده که کلمات چندین صد ساله عربی جا افتاده در زبان فارسی و کاملا آشنا برای مردم که بسیاری از مردم حتی ممکن است غیر فارسی بودن آنرا هم ندانند مانند : " تولید " ، " حد اکثر " و " حداقل " که بجای این کلمات ، واژه های نوساز فارسی : " فراوری " ، "بیشینه " و کمینه را جایگزین آن می کنند و لغات نوساز عجیب و غریب بسیاری چون : آذر آوار ، آخوری ریل بند ، آتش سپارستان ، آب بارش شو ، برگ کژ فشار (3) را در این فرهنگستان ساخته و بکار می گیرند !شوونیستها فراموش می کنند که هیچ ملتی بخصوص ترکان ایران را به خاطر علاقه به زبان و فرهنگ خود و آرزوی تحصیل به زبانی که جمعیت گو یشوران آن اکثریت نسبی نفوس کشور را تشکیل می دهند و جمعیت آنان بیش از جمعیت فارسها در ایران است را نمی توان پان تورکیست و تجزیه طلب نامید ، این خواسته فعالین ترک ایران نه تنها آرزو و خواسته زیادی نیست بلکه ابتدایی ترین حقوق انسانی هر ملتی ، بخصوص ملتی با 30 الی ۳۵ میلیون نفر جمعیت در یک کشور ۷۰ میلیونی است .مگر ترکهای کشور که از ابتدایی ترین حقوق زبانی هم محرومند و تحقیرها و توهینهای زیادی را هم از بابت زبان و فرهنگ خود در کشور متحمل می شوند ، فارسهای همکشوری خودرا که به زبان فارسی از دوران ابتدایی تا دانشگاه تحصیل می کنند ، تمامی ایستگاههای رادیو – تلویزیونی تهران و شهرهای فارس نشین و به جز یک کانال تلویزیونی شهرهای استانهای غیر فارس به زبان آنها برنامه پخش می کند ، تمام مطبوعات کشور ، تمام کتابهای درسی و ۹۹ درصد کتابهای غیردرسی ، تمام سینماها و تئاترها ، تمامی اسناد و مدارک ، قوانین و دادگاههای کشور به زبان آنها سخن می گوید و آنها بر فارس بودن خود افتخار می کنند و به زبان و فرهنگ فارسی علاقمند هستند ، به زبان فارسی مطالعه و به زبان فارسی به رادیو – تلویزیون گوش می کنند ، با آهنگ فارسی می رقصند ، فردوسی طوسی شاعر قرن چهارم و پنجم هجری توهین کننده به نصف جمعیت جهان یعنی به زنان ، و تحقیر کننده اعراب و ترکان (۴) و ایجاد کننده جنگ و نفرت روانی بین دو ملت ترک و فارس در شاهنامه را با لقب و نام " حکیم ابوالقاسم فردوسی " یاد می کنند را پان فارسیست و تجزیه طلب می نامند ؟ترکان ، فارسهایی افراطی را که می گویند غیر از زبان فارسی زبان هیچ ملتی در کشور نباید تدریس و تحصیل شود ، نباید هیچ کسی جز به زبان فارسی در دادگاهها از خود دفاع کند ، همه رادیو – تلویزیون و مطبوعات کشور فقط و باید به زبان فارسی و در خدمت زبان فارسی باشد ، تمام بودجه کشور که برای توسعه زبان و فرهنگ در کشور به تصویب می رسد فقط و باید در اختیار زبان فارسی باشد ، حتی نباید روز مرگ استاد شهریار این شاعر محبوب مردم ایران و فارس زبانان دنیا و ترکان ایران و جهان که به دو زبان فارسی و ترکی اشعار زیبا و دلنشین سروده و شعر فارسی " علی ای همای رحمت " و سروده زیبای ترکی " حیدر بابایه سلام " وی ورد زبان خاص و عام در کشور است " روز ملی شعر و ادب ایران " نامگذاری شود که مبادا غیر فارس زبانان ایران هم خودرا سهیم در این نامگذاری بدانند و فقط باید " روز شعر و ادب فارسی " نامگذاری شود (۵) که از سهم صددرصدی زبان فارسی در کشور کم نگردد ! ، همه مردم غیر فارس باید فارسی یاد بگیرند و به فارسی صحبت کنند ، ولی نیازی به فارس زبانها نیست که زبان ترکی و یا زبان دیگر هموطنان را بدانند و صحبت کنند ، همه باید بر کوروش و داریوش افتخار کنند ولی بر پادشاهان غزنوی ، سلجوقی ، خوارزمشاهی و بر بقیه سلاطین ترک حاکم بر ایران ، چه برخوب و چه بر بدشان باید نفرت ورزید و آنها و ملت ترک را وحشی و بیگانه نامید و با تحقیر و تحریف زبان و فرهنگ غنی ترکی و آذری نامیدن ترکان آذربایجان آنها را در دیگ یکسان سازی فارسی حل کرد و در کلّ ، فارسهایی را که خودشان را برتر و بالاتر و تافته جدابافته تر از ملل و اقوام غیر فارس ایران دانسته و حتی درصد اندکی از حقوق مادی ومعنوی را که بر خود و بر زبان و فرهنگ خود لازم و واجب می دانند بر غیر فارس زبانان کشور قائل نیستند را شوونیست و پان فارسیست می دانند ؛ همین !آنها فراموش کرده اند نه تنها در هرکدام از کشورهای جهان اولی و پیشرفته ای چون کانادا ، بلژیک ، سوئیس دو و سه زبان رسمیت دارند ، حتی در کشورهای جهان سومی و همسایه دیوار به دیوار ایران چون افغانستان و عراق هم این معضل حل شده و در افغانستان دو زبان دری (فارسی) و پشتو ، و در عراق زبانهای عربی و کردی رسمی و سرتاسری هستند ؛ در این کشورها علاوه بر دو زبان رسمی و سراسری که متکلمین آنها جمعیت بیشتری نسبت به بقیه زبانها دارند و این زبانها در کلیه رسانه ها و مطبوعات کشور به کار گرفته شده و در همه مقاطع تحصیلی ابتدایی تا عالی تدریس می شوند ، بقیه زبانهای کم جمعیت نیز در مناطق و استانهای خود تا مقطع خاصی در مدارس تدریس می گردند .یکی دیگر از بهانه های شوونیستها بر تجزیه طلب نامیدن ترکان کشور و عصبانیت آنها از دست اکثر مردم آذربایجان و دیگر ترکهای ایران ، تمایل بیشتر این مردم به تماشای برنامه های کانالهای ماهواره ای تلویزیونی جمهوری آذربایجان و ترکیه و عدم تمایل آنها به تماشای برنامه های ماهواره ای تلویزیونهای فارسی زبان معروف به تلویزیونهای لوس آنجلسی است.این جور افراد از اینکه بسیاری از ترکهای ایران بر عکس فارسها که مثلا سریالهای تلویزیونهای لوس آنجلسی را می بینند ، سریالهای کانالهای ترکیه را تماشا می کنند و مسابقات موسیقی عاشقهای آذربایجان را از کانالهای تلویزیون جمهوری آذربایجان دنبال می کنند عصبانی هستند و این نوع تمایل را گرایش به پان تورکیسم تعبیر می کنند ، غافل از اینکه برنامه های تلویزیونهای ترکیه به لحاظ کیفیت و نزدیکی زبان ، فولکلور و آداب و سنن آنها به ترکان آذربایجان و برنامه های تلویزیونی جمهوری آذربایجان به لحاظ مشترکات مذهبی ، تباری ، زبانی ، فرهنگی ، تاریخی و ارزشهای معنوی مشترک دیگر ، و از اینکه آنچیزی که برای مردم آذربایجان جنوبی عزیز و محترم است برای مردم آذربایجان شمالی هم عزیز و محترم است و مردم هر دو سوی آراز ( ارس ) دارای احساس مشترک در کلیه زمینه ها ی معنوی هستند و کلیه آداب و رسوم و حافظه تاریخی مردم هردو آذربایجان یکی است و فقط مرزهای سیاسی هست که آنها را از هم جدا ساخته است و در تماشای برنامه های تلویزیونی هم این مرزها در نوردیده است ، طبعا تمایل بیشتری دارند بجای تماشای برنامه های ماهواره ای و غیر ماهواره ای فارسی زبان که در آن به شکلهای آشکار و و نیمه پنهان زبان ، فرهنگ ، هویت و شخصیت ترکان را به سخره می گیرند ، برنامه های تلویزیونهایی را تماشا کنند که به شخصیت مردم ، زبان و فرهنگ ،فولکلور ، افسانه ، تاریخ ، آداب و رسوم ، شعرا ، نویسندگان و شخصیتهای تاریخی و ادبی آنها ارزش و اعتبار می دهد ؛ شاید کافی باشد که گفته شود تعداد میادین ، خیابانها و سالنهای فرهنگی – هنری که در شهر باکو به نام استاد شهریار نامگذاری شده چندین برابر آن در ایران است و جشنواره هایی جهانی که برای موسیقی عاشیقها و موسیقی مقامی آذربایجان گذاشته می شود دل هر آذربایجانی را به وجد می آورد و مجسمه شاه اسماعیل صفوی این سردار بزرگ تاریخ و سلطان و شاعر نکته پرداز که دیوان شعر ترکی وی نشان دهنده احساس رقیق این سردار علاوه بر سلطان و حاکم بودن وی است در میادین این شهر به هر آذربایجانی غرور می دهد .طبیعی است نبود نمادهایی از ارزش مثبت زبان و فرهنگ ، ترانه و موسیقی فاخر ، شعر و داستان ، حماسه و رمان ، فیلم و تئاتر و …. به زبان ترکی آذربایجانی و عدم شناسایی و معرفی شاعر ، نویسنده ، هنرمند ، محقق ، پژوهشگر و شخصیتهای دیگر در زمینه های مختلف مربوط به تاریخ ،موسیقی ، هنر ، ادبیات و فرهنگ ترکان آذربایجان در تلویزیونهای داخلی ، ترکان کشور را به دیدن کانالهایی سوق می دهد که به داشته های معنوی آنها ارزش می گذارند و بر آنها می بالند .با توجه به آنچیزی که آورده شد اگر فارسها که جمعیتی کمتر از ترکها در کشور دارند با تحصیل به زبان خود در مدارس و دانشگاهها ، داشتن مطبوعات و رادیو و تلویزیون به زبان فارسی و علاقه به زبان و فرهنگ و موسیقی و افتخارات تاریخی و رسمیت دادن زبان خود در کشور در همه زمینه ها ، و داشتن رابطه دوستی با افغانستان و تاجیکستان همزبان خود ، تلاش برای ایجاد کانال تلویزیونی مشترک سه کشور فارسی زبان و آرزوی توفیق و توسعه برای این کشورها ، ایران را تجزیه کرده باشند آنموقع می توان از ترکان بیش از ۳۰ میلیون نفری ایران هم انتظار داشت که با داشتن حافظه تاریخی حاکمیت ۱۰۰۰ ساله بعد از اسلام بر ایران ، و دادن جانها و ریختن خونهای بزرگمردان تاریخی خود برای حفاظت این کشور از دشمنان ، در صورت داشتن همان امتیازاتی که فارسها در کشور دارند ، کشور را تجزیه کنند ؛ در غیر این صورت ، ادعای عده ای تمامیت خواه و برتری طلب مبنی بر تجزیه طلب و پان تورکیست نامیدن ترکان آذربایجان که با فعالیت مدنی خود خواستار برخورداری از حقوقی همچون حقوق همکشوری های فارس زبان هستند ، ادعایی نابخردانه و ناشی از تفکرات پان فارسیستی و شوونیستی و بی اعتقادی آنان بر ابتدایی ترین حقوق انسانی ترکها و ملل و اقوام غیر فارس دیگر در ایران است
(1) آذربایجان تاریخی عبارت از سرزمین بهم پیوسته ای است که مردم این مناطق به زبان ترکی صحبت می کنند ، فولکلور ، افسانه ، آداب و رسوم مشترک و نزدیک بهم دارند و در تاریخ بلعمی ( قرن چهارم هجری ) ، نزهت القلوب حمداله مستوفی ( قرن هشتم هجری ) حدود آن از همدان و اراک در جنوب گرفته تا دربند خزران ( داعستان کنونی ) در شمال ، ترسیم شده است ؛ قسمت جنوبی این سرزمین تاریخی که در داخل ایران امروزی قرار دارد ، در زمان قاجار در داخل ایالت " آذربایجان " قرار می گرفت که استانهای آذربایجان شرقی و غربی ، اردبیل ،زنجان ، قزوین ، همدان ، مرکزی ، البرز ( کرج و حومه ) و غرب استان گیلان ( شهرهای آستارا و هشتپر تا اسالم ) امروزی را در بر می گرفت .(2) ضمیمه روزنامه اطلاعات مورخ: 17دی ماه 1376 : (اعطای بورسیه به دانشجویان زبان فارسی در دانشگاه "سند " شهر حیدر آباد پاکستان ) ، روزنامه ایران مورخ : ۲۵ مرداد ۱۳۸۸ شماره : 4286 : " افزایش ۳۰ درصدی بودجه دانشجویان خارجی " ( بورسیه برای ۲۳۰۰ دانشجوی خارجی تحصیل کننده در دانشگاههای کشور )(۳) واژه های ساخته و پرداخته شده در" فرهنگستان زبان و ادب فارسی " که در ۸ دفتر منتشر شده است .(۴) شاهنامه فردوسی چاپ کلکته ، سال ۱۸۲۹ میلادی صفحات : ۲۸۲ ،۴۸۹ ، ۹۴۶(۵) نگاه کنید به مطبوعات تهران در پایان شهریور و اوائل مهر سال ۱۳۸۱ و هنگام تصویب این موضوع در مجلس .
تاریخی که ما امروز از آن به عنوان تاریخ ایران نام می¬بریم و در مدارس و دانشگاههای کشور تدریس می¬شود, عموماً تاریخی است که اساس و پایة آن بیشتر از زمان به حکومت رسیدن رضاخان و در ادامة حاکمیت خاندان پهلوی, به دست پرورش یافتگان مکتب باستانگرایی این دوران بنیان¬گذاری شده است که آنرا می¬توان «تاریخ پارسیان» نامید. چرا که مبدأ این تاریخ نه از زمان تشکیل حکومتهای بومی در سرزمینی که امروز ایران می¬نامیم, بلکه از زمان به حکومت رسیدن هخامنشیان که بنیان گذاران تاریخ پارسیان هستند شروع می¬شود؛ چنانچه در زمان محمدرضا پهلوی که باستانگرایی دوران پهلوی مراحل تکاملی خود را طی می¬کرد مبداء تقویم ایران از هجری شمسی که مبداء اسلامی داشت به شاهنشاهی, که مبداء حاکمیت کوروش هخامنشی پادشاه پارس در ۵۵۰ قبل از میلاد را می¬رساند تبدیل شد! [1] گرچه اسنادی که در دست است و با موجود بودن کتیبه¬های زیادی که به زبانهای سومری, ایلامی, اورارتویی و ماننایی نوشته شده است می¬رساند که حدود ۴۰۰۰ الی ۴۵۰۰ سال قبل از حاکمیت هخامنشیان و سکونت اقوام مهاجر آریایی در سرزمینی که ایران می¬نامیم, حکومتهای مقتدر بومی در این مناطق حاکمیت داشتند و اوّلین تمدن بشری هم به وسیله سومریان که زبان التصاقی داشتند به بشریت هدیه شده است,[2] لاکن تاریخ نویسان دوران پهلوی به جای پرداختن به تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایران, همواره از تاریخ ۲۵۰۰ ساله نام برده و آنچه که مربوط به زمانهای پیش از حکومت هخامنشیان است به عنوان «حوادث پیش از تاریخ», آنهم به اختصار یاد کرده¬اند! در تاریخ ۲۵۰۰ ساله نیز جایگاه و مقام اصلی به دولتهای هخامنشی و ساسانی قبل از اسلام داده شده و از حکومتهای ۱۴۰۰ ساله بعد از حاکمیت اسلام نیز, حکومت کوتاه مدت سامانیان, که فرمانروایی مناطق افغانستان و تاجیکستان امروزی را به عهده داشتند و هیچوقت بر مناطق مرکزی و اصلی ایران حکمرانی نکردند ولی به زبان دری (فارسی دری) صحبت می¬کردند در اولویت قرار گرفتند! تاریخ نویسان دوران پهلوی که با افکار ناسیونالیستی¬ افراطی و با حمایت رضاخان شروع به تدوین تاریخ جدید ایران کردند, تاریخ ایران را تنها در موجودیت قوم پارس خلاصه کرده و وجود ملل و اقوام غیرفارس در ایران را به انحاء مختلف انکار می¬کردند! آنها افراط گرایی در ناسیونالیسم را به باور دینی مردم هم سرایت داده به تحقیر دین اسلام و حمایت از زرتشتیگری پرداختند که دینی به مراتب عقب مانده¬تر از دین اسلام بود.[3] در کتابهای تاریخ ایران که در مدارس و دانشگاهها تدریس می¬شود, امرای سامانی قرن چهارم هجری به علت دری زبان بودنشان, ایرانی, ولی غزنویان, سلجوقیان و دیگر امپراتوران ترک که علاوه بر حاکمیت مناطق تحت نفوذ سامانیان کلیه مناطق ایران امروزی تا آسیای صغیر را اداره می¬کردند و مراکز حکومتی آنها غزنه, شهر ری, اصفهان, همدان و دیگر شهرهای امروزی ایران بوده بیگانگان نامیده می¬شوند! در حالی که اگر مشترکات زبانی سامانیان با هموطنان فارس زبان امروزی دلیل بر ایرانی نامیدن سامانیان است, مشترکات زبانی غزنویان, سلجوقیان, خوارزمشاهیان و دیگر امپراتوران ترک با ترکان امروزی ایران نیز به همان دلیل, برهان محکمی است بر ایرانی بودن این امپراتوران. لاکن اگر مناطق تحت حاکمیت سامانیان را جزء اراضی ایران فرض می¬کنیم و همین عامل دلیل بر ایرانی بودن آنها در نظر گرفته می-شود, سلاطین ترک به مراتب بیشتر از سامانیان بر اراضی ایران حاکمیت داشتند, چنانچه سامانیان هرگز حاکمیت بر مناطق جغرافیایی سیاسی ایران امروزی نداشتند در حالیکه غزنویان علاوه بر حاکمیت مناطق تحت نفوذ سامانیان , پاکستان و هندوستان امروزی, مناطق مرکزی ایران امروزی تا اصفهان و ری را هم اداره می¬کردند و سلجوقیان هم از غرب چین تا آسیای صغیر و بیزانس را در حاکمیت خود داشتند و مراکز حکومتی و پایتخت خود را هم شهر ری, اصفهان و همدان قرار داده بودند. حال با در نظر گرفتن مؤلفه¬های فوق, باید پرسید کدامیک از حکومتهای هزار ساله اخیر ایران, از زمان سامانیان, غزنویان, سلجوقیان, خوارزمشاهیان تا پایان قاجاریه ایرانی تر بوده¬اند؟ ! علاوه بر اینها, آنچه که در کتابهای تاریخ مدارس و دانشگاهها بیشتر به چشم دانش¬آموز و دانشجو می¬خورد جملة «سبکتکین غلام ترکی بود در دربار سامانی»[4] است! اما از منسوبیّت آدم بیسواد و تیمارگر اسب دورة قاجار که بعدها اولین شاه دیکتاتور خانواده پهلوی ایران شد به ملّت یا قوم «خاصّ» حرفی به میان نمی¬آید! همچنین در کتابهای درسی دانش¬آموزان و دانشجویان نه تنها به چگونگی رشد ادبیات فارسی که زائیده دوران هزار سالة اخیر است و این, پادشاهان ترک بودند که با داشتن تمام معایب فرضی, با دادن صله و انعام, به توسعه زبان فارسی دری می¬پرداختند, اشاره¬ای نمی¬شود, هر جا فرصتی پیش می¬آید به تحقیر این سلاطین آنهم به خاطر ایرانی (فارس !) نبودنشان می¬پردازند! در نهایت, تاریخ نگاران هشتاد ساله اخیر ایران, ترکان آذربایجان و دیگر ترکانی را که در مناطق استان تهران, مرکزی, اصفهان, خراسان, فارس, کرمان و دیگر مناطق ایران زندگی می¬کنند, نه ترکان اصیل, بلکه ترک شدگانی معرّفی می¬کنند که گویا اصلیت فارسی یا تاتی داشته¬اند و به اجبار سلاطین سلجوقی ترک زبان شده¬اند! در حالیکه آنچه از حاکمیت ترکان بر ایران در طول هزار سال اخیر بر می¬آید و بیشتر منشیان و مورخین دربار این دوران هم از فارس زبانان بوده¬اند, نشان میدهد که امپراتوران ترک همواره از شعرا و نویسندگان زبان فارسی دری حمایت کرده و در توسعه این زبان در مناطق مختلف ایران نقش موثر داشته¬اند, در حالیکه در دوران سامانیان عموماً گویندگان این زبان تنها در مناطق افغانستان و تاجیکستان امروزی متمرکز بوده¬اند و به همین دلیل, تا قرن هفتم هجری حتی یک بیت شعر و یا یک سطر نثر به زبان فارسی دری در استان فارس که مرکز اصلی فارسی زبانان است سروده و یا نوشته نشده است![5] در دوران حاکمیت ده قرن اخیر ترکان بر ایران, در هیچیک از صفحات تاریخ که سلاطین ترک بخواهند زبان ترکی را بر ملل و اقوام تحت حاکمیت خود تحمیل کنند و یا حتی مثل زبان فارسی دری از زبان ترکی حمایت کنند اشاره¬ای نشده است؛ از این بابت است که این امپراتوران را می¬توان حامیان پلورالیسم فرهنگی زمان خود دانست. لذا تحمیلی نامیده شدن زبان ترکی مردم آذربایجان و دیگر ترکان ایران زائیده تفکر ناسیونالیسم افراطی دوران پهلوی است که متاسفانه هنوز هم طرفدارانی دارد! در این کتاب سعی شده است در مورد زبان ترکی و ترکان, بخصوص ترکانی که درچارچوب کشور ایران و جمهوری آذربایجان زندگی می¬کنند و قبل از جنگ ایران و روس و معاهده گلستان و ترکمنچای سرنوشت تاریخی مشترک داشته¬اند و مناطق سکونت آنها در تاریخ طبری, بلعمی, نزهت¬القلوب حمداله مستوفی و دیگر مورخین «آذربایجان» نامیده شده است.