فراموش کردم
رتبه کلی: 415


درباره من
به نام خدا

متولد 24 خرداد 71

.ــــ.ــــ.ـــ.ـــ.ـــ.ـــ.ـــ.ــــ.ــــ.ـــ.

از یه سن به بعد یاد میگیری زیبایی اصلی متعلق به فکر آدماست...

.ــــ.ــــ.ـــ.ـــ.ـــ.ـــ.ـــ.ــــ.ــــ.ـــ.
امین مطلبی (13izar )    

اندر احوالات دانشگاه ...

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۲/۲۹ ساعت 22:23 بازدید کل: 125 بازدید امروز: 124
 

روزی استاد حال درس دادن نداشت و لذا قصد امتحان نمود...

دانشجویان مونث فی الفور کاغذ و قلم فراهمیدندی و آماده کوییز شدندی ...

لیکن دانشجویان ذکور همگی نعره برافراشتندی که یا استادا !!!

ما اصلا درس نخوانده ایم و اکنون فرق دندان و گوشت کوبیده را هم نمیدانیم ...

امتحان را به هفته ی آتیه موکول نما ، تا ما نیز رخصت درس خواندن پیدا کنیم ...

اما استاد بسیار مصمم بودندی !!!

و اصلا به سخنان دانشجویان سیبیل کلفت کلاس اعتنا ننمودندی...

در این اثنا حکیمی چاره ای بیاندیشید و خود را به " دست به آب " رساندی...

و صورت خود را در پنکک فرو کردی و رژ لب بر لبان خویش آغشته نمودی ...

و مانتو کوتاه پوشیدندی و به نزد استاد رفتی و با صدای نازک نغمه سر دادی که :

اُاُاُسسس تااااااااااااااادددددد!!!

از این لحن شیوا و با کرشمه گویی دل استاد نرم گشتندی و با لبخند 

تاریخ امتحان را به 3 سال بعد موکول کردی ...

از این درایت حکیم مریدان جملگی جزوه بدریدندی و نعره زنان اُسسستاااد اُسسستاااد گویان به خیابان رفتندی...

بر گرفته از کتاب " دانشگاه باید دانشگاه بودندی "... :|

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)