این چه شهریه که عاشقش یه پیرمردِ هفتاد ساله است؟!
سریال میوه ی ممنوعه را یادتان هست؟ یک صحنه اش فوق العاده بود. وقتی که علی نصیریان (پیرمرد عاشق گشته به معشوقه ی جوان؛ هانیه توسلی) پنجره ی اتاقش را که باز می کند، نمایی از شهر تهران نمایش داده می شود و این جمله را می گوید: "این چه شهریه که عاشقش یه پیر مردِ هفتاد ساله است"
اگر از منِ روان شناس بپرسند بدترین جامعه کدام است، می گویم جامعه ای که آدم های آن اجازه ی طی کردن مقتضیات "مراحل رشد انسانی" را نداشته باشند. بچه، بچگی نکند؛ نوجوان نوجوانی نکند، جوان جوانی نکند، میان سال میان سالی نکند، سالمند، سالمندی نکند، زن زنی نکند، دختر دختری نکند، پسر پسری نکند و ... . یک به هم ریختگی شدید در مراحل رشد انسانی، که دلیلش هر چیزی میتواند باشد؛ مثلا تحمیل یک الگوی تعریف شده از بالا (مثلا الگویی بر اساس مقتضیات سالخوردگی، یا میان سالی؛ که تمام افراد باید هم احوال و هم رفتار یک فرد سالخورده را داشته باشند)، و یا فرهنگ حاکم بر خود جامعه که ربط وثیقی هم به نهاد سیاست نداشته باشد.
در این جامعه است که آدمی مثلا به پنجاه سالگی (یعنی میان سالی) می رسد و به جای اینکه درگیر مقتضیات آن باشد (مثل پختگی عقلی، تربیت نسل، انتقال تجربه، درو کردن محصول عمر پنجاه ساله، و ...) تمام ذهنش درگیر مسایل عاشقانه یا ناکامی های جنسی می شود، چراکه این چیزها در مرحله ی رشدی خودش برایش حل نشده است.
محسن زندی/روانشناس