
عشق آبی رنگ است…
اشک ها جاری شد…
در فرو دست انگار ، یک نفر دلتنگ است…
همه ی شهر کنون خوابیدند،
چشم من بیدار است،
با تپش های دل پنجره گویی امشب،
لحظه ی دیدار است…
در دل شهر غریب،
با تو این عمر گرانمایه رقم خواهم زد،
در شب تنهایی…
با تو در کوچه ی مهتاب قدم خواهم زد…
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
وحید فرخی (از دیار بویوک سوما): عشق قرمز رنگ است
باران....: اون شکست عشقیه
علیرضا.م(emran )
بهار ساروی(bahar1360 )
رضا رضازاده(rezazadeh69 )
افشین رستمی(lawyer80 )
امین ناصری(amin-naseri )
میثاق(sinaa2 )
عرشیا(tohidfe )
علی راد*(mazmasoud )
زانکه دیدی می رود از دست من مهر و صفا
هر چه کردم یار با من بی وفایی کرد و رفت
ای دل امشب از سر کینه مکن با او جفا
سالها من در کنارش او کنار من نشست
حال با این حال ویران می روی حالا چرا ؟
ماهها چشم انتظار گرمی رویش شدم
حال تنها با نسیم آمد بگو با ما چرا ؟
من به دنبال تو بودم تو به دنبال دگر
کاش با ای کاش همره می شدی بگرد بیا
چشم هایم را برایت نور راهت می کنم
جان من امشب کمی آهسته رو زین سرا
جان لیلا من برایت سالها مجنون بُدَم
حال در ناباوری شیرینِ خسرو شد دلا
حال باشد جان من ،اکنون که جانم می رود
من برایت از وفا دارم هزاران این دعا
ای خدا هر جا که هست معشوق را سالم بدار
جان من این زندگی را کام او شیرین نما
از بهار