لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
باران مردانه می بارد
و اشـــک های من زنانه..
بی خیال بوی خاک بارون خورده ای
که هنوز روی انتـــظار من ایستاده است..،
به ته مانده احساسی چنگ می زنم
که دیگر زیر بار بی شرفی عشق نمی رود..
بی دست های تو
همیشه یک پای زیر باران رفتنم لنگ است
یک پای ایمانم به خدایی
که آسمانش می بارد و نمی داند
دل این رهگذر از تمام باران ها پر است..
خستـــه شــدم .... از بس آرزو کـردم ؛ و دیـگـران به آن رسیـدنـد!!!
هوای شعرهایم سرد و
هوای خــــــیالم پس است..
چقدر خاطره های برفی، پیش ِ رویم باریدن گرفته و
چقدر انتظار در دلم قندیل بسته است..
چقدر پشت ابر مانده ای؟
چقدر نمی تابی؟
از لحن ِ رسمی نبودنت پیداست که
از لحن ِ خودمانی ِ خاطرات هم دلی گرم نخواهد شد..
پر واضح است که این زمستان هم آش دهان سوزی نمی شود..
خسته ام مثل درخت سروی
که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست …
هنوز مثل سابق “مهربانم”
اما دیگر کسی صدایم نمی کند
“مهربانم”
درونم غوغاست ، ساده میشکنم!!! با یک تلنگر کوچک ، این گونه نبودم..."شدم