بهلول و دزد
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
بهلول آنچه از مخارجش زیاد می آمد در گوشه خرابه ای پنهان می کرد. وقتی مقداری پولهایش به سیصد درهم رسیده بود، روزی دیگر که درهم اضافه داشت به اطراف همان خرابه رفت تا پول را ضمیمه آن پنهان کند، مرد کاسبی که در همسایگی خرابه بود از جریان آگاه شد.
همینکه بهلول کار خود را کرد و از خرابه دور شد، آن مرد پولهای زیر خاک را بیرون آورد.
وقتی بهلول برای سرکشی به جایگاه پول رفت ، اثری از آن ندید؛ فهمید کار همان همسایه کاسب است .
بهلول نزد کاسب آمد و گفت : می خواهم به شما زحمتی بدهم و آن اینکه پولهایم در مکانهای متفرق است یکی یکی را نام برد تا مجموع سه هزار درهم رسید، بعد گفت : جائی که سیصد و ده درهم است محفوظتر است می خواهم بقیه را در آنجا بگذارم و خداحافظی کرد و رفت .
کاسب فکر کرد سیصد و ده درهم را ببرد در محل خود بگذارد تابقیه را در آنجا گذاشت مقدارش زیاد می شود بعد آن را به سرقت ببرد.
بهلول بعد از چند روز آمد داخل خرابه و سیصد و ده درهم را در همانجا یافت و در جایگاه آن مدفوع نمود و خاک رویش ریخت .
کاسب در کمین زود آمد خاکها را کنار بزد تا همه پولها را ببرد، دستش به نجاست آلوده گردید و از حیله بهلول آگاهی یافت .
بهلول پس از چند روز دیگر نزد او آمد و گفت : می خواهم چند رقم از پولهایم را جمع بزنی هشتاد درهم به اضافه پنجاه درهم بعلاوه صد درهم مجموع را با بوی گندیکه از دستهایت استشمام می کنی چقدر می شود؟! این را گفت و پا به فرار گذاشت ، کاسب دنبالش دوید تا او را بگیرد ولی نتوانست