فراموش کردم
رتبه کلی: 2560


درباره من
دلا خو کن به تنهایی

که از تنها بلا خیزد


تنهایی بهترین دوست و نامرد ترینش هستش فقط مونده چه جوری باهاش تاکنی


ــ از دلتنــــــــــــگ و بی قــــــــــــرارم
و بــاز دلـــم به وسعــــــــــــــــــــت
سیــــاهی جاده ی احســاس گرفـــــت
با چشمــانی بارونـــــــــــــی
قلـــم به دســـت می گیــــرم
و می نویســـــم
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر

==============

روزهای بی تو را هرگز نخواهم شمرد
تا همیشه بگویم همین دیروز بود....

==============
نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه....
هیچ چیزی بعد رفتنت بهم کمک نمیکنه

==============

تازه داشتم باورت میکردم که رفتی
مثل شعری از برت میکردم که رفتی
حالا تاریک و سردم مثل شعری تنهام
گرمیه دستاتو کم دارم مث خورشیدی توشبهام

======================

خرداد 1371 پر کشیدی
وخانواده ات صدای پروازت را شنید
و هنوز هم در انتظار آمدنت روزها را میشمارد اما....

======================

اینجــا تنــــها جـــایی که بــعد رفتــــــن تــــــو آرومـــــــــم می کنـــــــه
جاده ی احســاسی که اونو پناهگاهـــــــــی قــــرار دادم

تا همه ی احساســات و دلتنگـــــــی ها و بی قـــــــراری هامو تــوش بنویســـــم

جاده ی احســاسی که ساختمـــش واسه دل گرفتــــــه و تنـــــــــــهای خــودم

======================

دوستای خوبم فاتحه واسه پدرم و و عزیزان از دست رفتتون یادتون نره
احد نعلبندزاده (A1359 )    

فزیدون فرخزاد

درج شده در تاریخ ۹۶/۰۱/۲۹ ساعت 08:45 بازدید کل: 243 بازدید امروز: 241
 

نـآمـه ی فریدون فرخزاد به یک فاحشه :

اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

… چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!

از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،

زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد

و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است !

مگر هردواز یک تن نیست؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است…

بفروش ! تنت را حراج کن…

من در دیارم کسانی را دیدم

که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی

نه از دین .

شنیده ام روزه میگیری،

غسل میکنی،

نماز میخوانی،

چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،

رمضان بعد از افطار کار می کنی،

محرم تعطیلی.

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه،

جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،

غسل هم نکنم،

چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،

پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،

محرم هم تعطیل نکنم!

فاحشه !!

دعایم کن …

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۶/۰۱/۲۹ - ۰۸:۴۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)