مرا در سینه پنهان کن
رهم ده در دل پر مهر و احساست
مرا مگذار تنها ای دلیل را امیدم
بهشتم ، آسمانم ، شعر جاویدم
مرا بگذار تا زنجیری زندان غم باشم
برایت قصه ها خوانم
به پایت شعر ها ریزم
مرا بگذار تا مستانه در پای تو آویزم
مرا در دیده پنهان کن
که شبها تا سحر ، رویای آن چشم سیه گردم
مرا مگذار تا دور از تو ای هستی ، تبه گردم
ز پایم بند دل مگشا
مرا بگذار تا کاخی برایت از وفا سازم
تو را ار آرزوهایت جدا سازم
ترا با کعبه ی دل آشنا سازم
منم آن مرغک وحشی
قفس مگشا
ز پایم بند دل را برمدار ای آشنای من
مرا مگذار تا عمری اسیر آرزو باشم
سرا پا گفتگو باشم
مران از سینه یادم را
مرا از کف مده آسان
منه امید جاویدم
به اوج عشق من پایان