
دل به من دادی ,چه پوچ....
تکیه بر دیواری زده ای که ترک دارد ...
ترکی به عمق زخم سینه ام....
دل به من دادی ,چه پوچ....
شیشه ی عمرت را به کسی دادی
که دستانی لرزان دارد و
شیشه ی تنهایی اش ترک خورده....
دل به من دادی ,چه پوچ....
آرامشت را در کسی جستجو میکنی
که خود دریای جنون است و پر از تلاطم....
دل به من دادی ,چه پوچ....
ساز دلت را با کسی کوک کرده ای
که دلش ساز مخالف میزند.....
دل به من دادی ,چه پوچ....
پیش کسی معترف به گناهت هستی
که خود از ازل معترف به گناه خویش است.....
دل به من دادی ,چه پوچ....
بر روی شانه هایی گریه میکنی
که از تحمل این بار عاجز است وخمیده.....
دل به من دادی ,چه پوچ....
تن به آغوشی سپرده ای که خود
خانه ی تنهایی است.....
دل به من دادی ,چه پوچ....
به دستانت با دستی گرما میبخشی
که سرد ویخ زده است همانند قطب.....
دل به من دادی ,چه پوچ....
در عجبم که تو همه ی اینها
را میدانستی و باز دل به من دادی......؟؟؟!!!
دل به من دادی ,چه پوچ....

اههههههه