گاهی یادی...

گاهی...

برای تازه شدن دل ترانه می خواهد

به من از عشق بگو دل بهانه می خواهد

برای وصل به خورشید مهرتاب سحر

دلم هزار گریه و اشک شبانه می خواهد

تو بی کران منی،بی تو بودنم مرگ است

دلم ز بی کران تو غافل کرانه می خواهد

از عشق های زمینی ، گریز پای و ملول

برای عاشقیش دل ،سمانه می خواهد

من از طبیعت سرد تو در هراسم مرد

دلم لطافت طبع زنانه می خواهد

تعجبم ز خودم دم به دم فزونی یافت

چگونه عشق، دلم زین زمانه می خواهد؟!