تنهای تنهایم , با قلبی شکسته و چشمانی خیس به گذشتیمان فکر می کنم, در حالی که سالهاست ترکم کردی
هنوز چهره ات در ذهنم است,سرم را بین دو دستانم میگذارم و آرام گریه می کنم,در حالی که غم هایم را با
تنهایی تقسیم می کنم دستی را روی شانه هایم احساس می کنم,آرام سرم را به بالا می برم,چیزی که می بینم
باور کردنی نیست اما.........تویی.......خوده خودت در کنارم,آرام می نشینی و دستانت را به معنای آغوش
باز می کنی,و حال من خود را با چشمانه خیس در آغوشت رها میکنم,و تو آرام میگویی ......دوستت
دارم......اما سالها من را فراموش کردی و مرا با تنهایی رها کردی و حال می گویی دوستت دارم؟,قلب و
احساسم نمیگذاردعاقلانه تصمیم بگیرم و خود را از آغوشت رها کنم,به همین دلیل محکم در آغوش فشارت
می دهم و می گویم دوستت دارم .....!!!بله این است سرنوشته سالها منو تنهایی..!!
