.من آبی پررنگ بودم. لاجوردی. نقشه خطوط مترو جلویام بود و فکر کردم شبیه آدمهاست، شبیه رودخانهها. شبیه خط زیستن است. من خط آبی تیرهام. مثل رودخانهای گلآلود. آبی با تهرنگ خاکستری. تو حتماً نیلی بودی سپید دردانهی من. وقتی سپیدیات برسد به آبیها حتما نیلی میشوی. میم خط قرمز بود. سرخ و تپنده. با او میشود هر تجربهای را پرشور کرد. خانوادهام خط زردند. مثل آفتابی که هرگز غروب نمیکند. مثل بلور روشنی که هر جا بروی همراهت هست. ما روی ریلها سُر میخوریم. از تونلهای تاریک رد میشویم، جایی بههم نزدیک و جایی از هم دور میشویم. ما عبور میکنیم چون زندگی، تمامش عبور کردن است. گذشتن و رفتن پیوسته.