درباره من |
گل آبی من
(
![]()
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
بستگی دارم به "تو"..
به حرفهایت،
آرامشت، به بودنت...
اینجا اگر تو باشی،
فدایِ سرِ هرکه، که می خواهد نباشد...
هر دو دردها را تسکین میدهند...
با این تفاوت که «دوست»...
نه قیمت دارد؛
نه نیاز به بیمه حمایتی ؛
چون خودش حمایت است...!
نه مقدار دارد ؛
نه تاریخ انقضا ،
بلکه هر چه قدیمیتر باشد ،
اثرش عمیقتر و شفابخشتر است...!
هر دارو برای دردی مؤثر است ،
و برای یک درد دیگر مُضِر...؛
اما دوست واقعی ، بر هر دردی دواست...!
بگذار که در حسرتِ دیدار بمیرم
از دردِ نداریِ دل ، هر بار بمیرم
آه از دل عاشق کش و آه از لب معشوق
بگذار که در خلوتِ تَبدار بمیرم
دیدم رخ مهتابی ات ای ماه عزیزم
ای کاش که در شام شب تار بمیرم
در برکه به نیلوفر و مرداب فتادی
سنگی بزن از عشوه ی دلدار بمیرم
با من قدحی پُر کن از این جام گوارا
نگذار که اینگونه دل آزار بمیرم
رحمی تو به من کن در این شهر تلافی
نگذار که بر چوبه ی هر دار بمیرم