مرد ۸۰ ساله میره پیش دكترش برای چك آپ.
دكتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور و تکبر جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم که مربی فیتنس و رقصه ، حالا بارد
ار شده و كم كم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دكتر؟
دكتر چند لحظه فكر میكنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف كنم. من یه نفر رو می شناسم كه شكارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شكار كردن از دست نمیده.
یه روز كه می خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل.. همینطور كه میرفته جلو یهو از پشت درختها یه ببر وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش.
شكارچی چتر رو می گیره به طرف ببر و نشونه می گیره و ….. بنگ! ببر كشته میشه و خونین میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امكان نداره! حتما' یه نفر دیگه ببر رو با تیر زده!
دكتر یه لبخند میزنه و میگه:
دقیقا' منظور منم همین بود