چرا مادرمان را دوست داریم ؟
چون ما را با درد بدنیا میآورد و
بلافاصله با لبخند میپذیرند
چون شیرشیشه را قبل از اینکه توی حلق
ما بریزند ، پشت دستشان میریزند
چون وقتی تب میکنیم، آنها هم عرق میریزند
چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر
و ذکرش این است که مبادا فروشندگان
بی انصاف سر طفل معصومش را
کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم
میخوابد اما کسی نیست که برایش قهوه
بیاورد و میوه پوست بکند
به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما،
گریه میکند و نذر می کند و پوتینهایمان
را در هر مرخصی واکس میزند
چون وقتی شب عروسی ما داماد ازش خداحافظی
میکند با چشمانی پر از اشک سفارشمان را میکند
ما را به داماد می سپارد
چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب
به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند
که واقعا باور میکنیم شاخ غول شکاندهایم
چون موقع مطالعه عینک میزند و پنج دقیقۀ
بعد در حالیکه عینکش به چشمش است
میپرسد:این عینک منو ندیدین؟
چون هیچوقت یادشان نمیرود که از کدام غذا
بدمان میآید و عاشق کدام غذاییم ،حتی وقتی
که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار
را با هم بخوریم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است
که وای بچم خسته شد بسکه مریض داری کرد
و چون هروقت باهاش بد حرف میزنیم و دلش
رو برای هزارمین بار میشکنیم،چند روز بعد
همه رو از دلش میریزه بیرون وخودش رو
گول میزنه که :بخشش از بزرگانه
چون مادرند
تقدیمی از سر مهر به همه مادران مهربون و فداکار