فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 42885


درباره من
آرمین 75 (ARMINAS )    

آداب اسلامی در رفتارهای امام حسین ع

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۸/۱۸ ساعت 20:47 بازدید کل: 120 بازدید امروز: 120
 

وجود مقدس اباعبدالله 58 سالشان بوده است که البته 55 سال هم نقل کرده اند . بیشتر ما به خاطر جریان عاشورا امام حسین (ع) را در همان روز می بینیم . یعنی 5 دهه زندگی ابا عبدالله تحت شعاع مسئله ی عاشورا یا فراموش شده یا کمتر ذکر شده است .

ما که اباعبدالله را الگوی خودمان میدانیم ، خودشان هم فرمودند که من اسوه هستم و در زیارتنامه ها از خدا می خواهیم که با حسین باشیم . ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین . وقتی ما می خواهیم با حسین باشیم طبیعی است که باید با سیره ی اباعبدالله ، با زندگی اجتماعی و عبادی آن حضرت آشنا باشیم. عنوان بحث ما آداب مسلمانی است . آداب مسلمانی به عنوان فراگیری یعنی همه ی آن چیزهایی که ما در تعامل با دیگران بکارمی بریم . چه با خانواده ،  چه با همسایه ،  اولاد و چه با دشمن .

بالاخره یک مسلمان چه طور باید برخورد کند . ما می خواهیم این را از منظر اباعبدالله بررسی کنیم .   یعنی نحوه ی رسیدگی امام حسین (ع) و آداب مسلمانی در سیره ی امام حسین (ع) در برخورد با افراد .

یکی از ویژگی های امام حسین (ع) سخاوت ، جود و توجه به مشکلات مردم است که من به چند نمونه اشاره میکنم. یک روز فقیری به خدمت ایشان آمد که 500 درهم نیاز داشت . البته ایشان برای دیه یا بدهی که برگردنش بود این پول را می خواست. قدیم بیمه نبود و اگر دیه بر گردن کسی بود به او فشار می آمد . آقا به او 1000 درهم دارد . و گفت که بقیه اش را هم در بقیه زندگی ات به کار ببر . او خیلی خوشحال شد و امام فرمود : به تو نصیحتی می کنم . اگر محتاج و گرفتار شدی به سراغ این سه گروه برو .

یکی از آداب این است که انسان خودش را پیش هر کسی کوچک نکند و دست دراز نکند به خاطر آبرو . آبرو یعنی آب الوجه . چطور اگر آب بریزد قابل جمع آوری نیست ، آبرو هم اگر ریخت دیگر قابل جمع آوری نیست . اسلام برای آبروی مومن خیلی اهمیت قائل است . تا آنجا که حرمت شکستن آبروی مومن از حرمت توهین به خانه ی خدا بالاتر است . روایت داریم که مواظب آبروی افراد باشید و آبروی آنها را حفظ کنید . امام فرمود : انسانی که متدین باشد و یا جوانمردی داشته باشد یا از خانواده ی با اصل و نسب باشد .

دلیلش هم این است که آن کسی که دین دارد دینش به او می گوید که کمک کن . دین می گوید که یک بخشی از مالت را به فقرا بده . آنکسی که جوانمرد است جوانمردی اش باعث میشود که حیا بکند و نگذارد که کسی بیفتد . و این مردانگی اجازه نمی دهد که از کنار فقیر راحت بگذرد . ممکن است کسی خیلی متدین نباشد ولی مرام داشته باشد . دیگر انسانی که اصالت دارد . کسی که با اصل و نسب است تو را تحقیر نمی کند و بر تو منت نمی گذارد . این یکی از این محورهاست .

امام حسین (ع) هم به او کمک کرد و هم به او آداب یاد داد . نقل است که امام از باغ و بستانی که متعلق به خودشان بود رد میشدند . غلامی آنجا نشسته بود و امام را ندید . این غلام سفره انداخت که غذا بخورد . سگی جلویش آمد. او بخشی از نان را به حیوان داد . و حیوان را سیر کرد . غلام جا خورد و گفت : ای آقای مومنان من شما را ندیدیم . ببخشید اگر بی احترامی شد . امام گفت : من را حلال کن که بدون اجازه وارد این بستان  شدم . امام فرمود: به چه دلیل نصف نان را به حیوان دادی و نصف نان را خودت خوردی ؟ گفت : این حیوان گرسنه بود و به من نگاه می کرد و من شرم کردم که این حیوان گرسنه بماند . امام فرمود : من تو را در راه خدا آزاد کردم . و دو هزار دینار هم به او داد تا بتواند زندگی اش را بچرخاند .

این نشانه دهنده ی آداب اسلامی است . یکی این تقدیر و تکریمی که از غلام شد و دیگری توجهی که به حقوق حیوانات شده است.

فردی به نام اُسامه بیمار شد وامام به عیادت او رفت . اسامه از اصحاب پیامبر بود . همان فردیاست که پبامبر او را فرمانده جنگ کرد و بعضی ها تمرد کردند و پیامبر اظهار نارحتی کرد . امام دید او خیلی ناراحت است . او گفت : من شصت هزار درهم قرض دارم . از اینکه می خواهم بمیرم ناراحت نیستم ، از این نارحت هستم که بعد از من این قرض برگردن خانواده ام می ماند . امام گفت : من ضامن می شوم و امام پول را تا او زنده بود پرداخت کرد .

در اینجا چند نکته است . نکته ی اول رفتن به عیادت بیمار است . ثانیا وقتی به عیادت بیمار می رویم آدابی دارد . یکی از آدابش رفع نیاز بیمار است . اگر کارگری بیمار است و روز مزد است و خانواده اش نیازمند است ، باید در عیادت سوال بشود که به چیزی نیاز دارد یا خیر ؟ عیادت فقط رفتن و خوردن نیست چون این فقط باعث زحمت صاحبخانه هم میشود .

یکی از مهمترین نکاتی که از این داستان استفاده میکنیم رفع نیاز از بیمار است . امام قرض او را پرداخت کرد .

این نحوه تعاملی است که امام با مردم داشت . امام از کوچه ای رد می شدند و دیدند که عده ای می خواهند غذا بخورند و از امام درخواست کردند که با آنهاغذا بخورد . ایشان قبول کردند ولی گفتند که یک شرط دارد . و آن این است که شما هم به منزل من بیایید و دعوت من را قبول کنید . آنها خوشحال شدند . امام فرمود : خدا از مستکبرین خوشش نمی آید .

پیامبر فرمودند که من چند کار را انجام میدهم که می خواهم بعد از من سنت بشود . یکی سلام کردن به کودکان است. یکی نشستن روی زمین و غذا خوردن با فقرا است . بعضی ها میهمانی های پولداران را قبول می کنند . امام دعوت فقرا قبول کردند و بعد آنها را به منزلشان دعوت کرد . این تعامل امام با مردم بود .

در کربلا چیزی که موج می زند توجه به اصحابشان است . شب عاشورا از اصحابش تعریف می کند . می فرماید : یارانی باوفاتر ، نیکوتر و پاک تر از شما وجود ندارد .

امام نتوانست سر تمام یارانش را به دامان بگیرد زیرا چهل نفر با هم کشته شدند و این کار امکان نداشت . امام بالای سر هشت نفر آمد . امام وقتی بالای سر حُر می آید می فرماید : تو حر هستی همانطور که مادرت تو را حر نامید یعنی یک یاد آوری از این جایگاه حر . وقتی بالای سر حبیب ابن مظاهر می آید می فرماید : خدا به تو اجر بدهد تو فاضل بودی . و بعضی مواقع هر شب تو ختم یک قرآن می کردی . حضرت از قرآن خواندن او و عبودیت او تقدیر میکند .

یزید بن مهاجر تیرانداز ماهری بوده است . می گویند در کربلا 90 تیر همراهش بوده است و همه را هم به هدف زده است . امام حسین (ع) می دید که خیلی قشنگ تیراندازی میکند فرمود : خدایا تیرهای او را به هدف برسان. از ویژگی های ممتاز آنها یاد میکند . سعید بن عبدالله وقتی در خون خودش می غلطید امام بالای سرش آمد و فرمود : سفارشی نداری . او گفت : آقا من وفا کردم ؟ از من راضی هستی ؟ امام فرمود : تو زودتر از من به بهشت می روی .

نوع دعاها و مطالبی که برای افراد می فرمود همان توجه امام به اصحابش است . شخصی به امام فرمود که پسرم در مرز اسیر شده است . آقای فرمود : حالا که این طور است من بیعتم را از تو برداشتم . تو برو پسرت را آزاد کن . گفت : درندگان من را پاره پاره کنند اگر من بروم . امام یکسری لباس های قیمتی آورد و گفت که این ها را به کسی بده که بفروشد و پسرت را آزاد کند . به مشکلات یارانش توجه میکرد . در آن شرایط به مسائل ریز توجه میکرد.

آل عقیل که پسرعموهای امام حسین (ع) بودند . عبدالله بن مسلم بن عقیل یکی از شهدای کربلا است . مادرش دختر حضرت امیر است . و مسلم بن عقیل داماد حضرت امیر است . شب عاشورا خاندان عقیل را جمع کرد و گفت که شما یک شهید داده اید و این کافی است برگردید . همه ی آنها به گریه افتادند و گفتند که ما شما را رها نمی کنیم . وقتی خبر شهادت قیس بن مسهر را به او می دهند امام  این آیه را میخواند : من المومنین رجال صدقوا ما ... . و بعد از او دیگر خیری در حیات نیست .

نتیجه ای که می خواهیم بگیریم این است که اگر ما دوست داریم با امام حسین (ع) باشیم و می خوانیم سلم لمن سالمکم و در روایت داریم که اگر میخواهید با ما باشید ، اخلاق ما را داشته باشید . اخلاق دشمنان ما را نداشته باشید .

ببینیم سیره ی امام با دیگران چگونه بوده است ؟

وقتی امام با لشکر دشمن یعنی حُر مواجه شد و احساس کرد که این لشکر تشنه است به آنها آب داد . آب دادن به دشمنی که امام می داند روزی آب را بر او خواهند بست . وقتی در مدینه خشکسالی می شود و نزد حضرت امیر می آیند . آقا فرمود : حسین نماز بخواند و باران آمد . نگفت من از روی علم امامتم می دانم که روزی اینها آب را بر هم خواهند بست . پس نمازباران نخوانم . این روحیه را دارد .

در روز عاشورا چند نفر بودند که دشمن جرات جنگ تن به تن با آنها را نداشت . یکی عباس فرزند امیرالمومنین بود که دستهای او را از پشت نخل ها قطع کردند . یکی ابن شهیر بود که هیچ کس مقابل او نجنگید و حتی بدون زره هم کسی با او نجنگید و عمربن سعد گفت که او را سنگ باران کنید .

چند تا شهید در روز عاشورا از راه دور تیر باران شدند . حضرت علی اکبر هم همین طور بود . او در روز عاشورا پنج بار آرایش نظامی دشمن را بهم ریخت . در آخر یک یاز پشت سر فرق او را شکافت . کسانی هم که اباعبدالله را می شناختند جرات جنگیدن با ایشان را نداشتند .

یکنفر اهل شام بود و گفت که من مقابل او می جنگم . در همان آغاز نبرد حضرت ضربتی بر پایش زد و روی زمین افتاد. آقا بالای سرش رفت . در این جور مواقع معمولا تیر خلاص می زنند . چون دشمن بود . امام گفت : می خواهی به همراهانت بگویم که تو را با خود ببرند . او گفت : آقا بزرگواری می کنید . بگویید : من را برند . او را بردند . در کدام عرفی دشمنی که زمین خورده است  با او این جوری برخورد میکنند ؟ این همان سخاوت اباعبدالله است .

اگر در زندگی مان می خواهیم از امام حسین (ع) الگو بگیریم . به این ها توجه کنیم که تعامل امام با همه چگونه بود ؟ امام فرمود : آن خانه ای که رباب و سکینه در آن باشد من آن خانه را دوست دارم . این تعامل با خانواده اش . در روز عاشورا به خواهرش گفت که تو بچه را بیاور تا با او خداحافظی کنم  و به رباب نگفت . بعضی ها میگویند که نخواست نگاهش به نگاه رباب بیفتد .

البته گاهی چیز بالاتری میآید و خانواده فدای آن میشود . بحث عشق و محبت خداست . وقتی امام در گودی قتلگاه افتاده است تعبیر این است که مدتی ابا عبدالله افتاده بود و دشمن هم اختلاف کرده بودند . تیر به سینه و گلو خورده بود و به فرقش شمشیر خورده بود و عده ای گفتند که حسین جان داده است. عده ای می گفتند که لبهایش تکان می خورد و در زنده بودن امام شک داشتند . کسی گفت : کاری ندارد به خیمه هایش حمله کنید حسین نمیتواند طاقت بیاورد که به خیمه ها حمله بشود .

وقتی به خیمه ها حمله شد امام با آن حالش از جایش بلند شد و فریاد زد : ای خاندان ابوسفیان من هنوز زنده هستم . این افراد نادان را از تعرض به زنها باز دارید . من با شما می جنگم و شما با من می جنگید . زنها گناهی ندارند . این علاقه ی امام به خاندانش است . وقتی خواهرش را دید گفت : به خیمه برو زیرا حاضر نبود خواهر جان دادنش را ببیند .  این ها نکاتی است که ما باید در ارتباط با آداب همسر ، خانواده و اطرافیان خودمان رعایت کنیم . این ویژگیهای امام حسین (ع) را ملاک قرار بدهیم .

روزی خانمی بعد از سخنرانی به من گفت : من در زندگی مشکلاتی داشتم مثلا شوهر و بچه هایم ناسازگاری میکردند . شما درباره ی مدیریت در کربلا صحبت کردید .

در آن سخنرانی ما گفتیم که امام حسین(ع) صد نفر را با سی هزار دشمن را چطور مدیریت کرد که توانست این قدر زیبا حادثه ی کربلا را رقم بزند . اگر ما باشیم میگوییم صدنفر به سی هزار نفر ، همان اول می گذاریم می روییم  و می گوییم کاری نمیشود کرد . در آنجا گفتم که در مدیریت یکی برنامه ریزی لازم است . امام برنامه ریزی کرد که سپاه این طرف فرمانده اش چه کسی باشد و آن طرف سپاه فرمانده چه کسی باشد .پشت خیمه ها خندق کند که دشمن نتواند از پشت حمله کند .شروع نبرد تن به تن با چه کسانی باشد . اول اصحاب بروند و بعد بنی هاشم بروند . خیلی زیبا مدیریت کرد .

قضیه ی زینب کبری هم همینطور بود .

ظهر یازدهم که حرکت کردند زینب نگفت که از من چکاری برمی آید ؟ بدون مرد و امام سجاد (ع)هم که بیمار بود ، گوشه ای بنشیند و کاری نکرد . خیلی زیبا چهل منزل را مدیریت کرد و کاروان را به مدینه آورد .

این خانم گفت که وقتی شما این ها را گفتی من دردهایم را فراموش کردم. جرقه ای در زندگی ام زده شده و تحولی ایجاد شد .

شما صبر و بردباری را در صحنه کربلا مشاهده کنید . امام حسین (ع) به زینب فرمود :الان رسول خدا را خواب دیدم و به من گفت که تو فردا میهمان ما هستی . یعنی خبر شهادت را به زینب داد . یک لحظه اضطراب و نگرانی او را فراگرفت ولی وقتی امام فرمودند : خواهر جان صبور باش تو باید صبور باشی . او گفت : باشد . روز عاشورا کنار بدن علی اکبر ، قاسم ،علی اصغر و همه جا بود .

روز یازدهم که می خواستند به مدینه عازم بشوند گویا این کاروان آنهایی نیستند که مصیبت دیده اند ، سوار می شود و به کوفه می آید و وقتی سخنرانی کرد همه تعجب کردند . با اینکه این همه داغ دیده بود نماز شب یازدهم او ترک نشده . شب یازدهم یک شب استثنایی بود .از شب عاشورا سختتر بوده است . کشته روی زمین ، بچه ها گرسنه و تشنه و زن ها بی سرپرست ، خیمه های آتش زده ، یک کاروان با این وضعیت ، امام سجاد (ع) می گوید که عمه ام نماز شبش را ترک نکرد.

ما باید از این نکات استفاده کنیم و از صبر آنها باید درس بگیریم .

یکی دیگر از آداب الفاظ  و کلماتی است که بکار رفته است . کربلا اردوگاه سعادت در مقابل اردوگاه شقاوت بود. اردوگاه صدق در مقابل کذب بود و این ها در مقابل هم بودند . در شب عاشورا در خیمه ها یک عده در حال خواندن قرآن هستند و یک عده در حال سجود هستند و سید طاوس میگوید که مثل کندوی عسل صدای مناجات شنیده میشد اما آن طرف لهو ، لعب و کارهای بیهوده .حالا رجزها را ببینید که یاران در میدان  می خوانند ، چقدر زیبا و با توجه است .

من یاور حسین هستم و ربطی به پسر سعد ندارم یا می خوانند خون ، خانه ای و زندگی فدای حسین . به عمر سعد گفتند که چرا در قتل حسین شرکت میکنی ؟ گفت : خانه وزندگی ام را از من میگیرند و این رجز در جواب سعد است  . انس بن حارص پیرمردی است می خواند : آل علی شیعت رحمانی آل زیاد شیعت شیطانی . به خطبه های امام حسین (ع) در روز عاشورا نگاه کنید .

در روز عاشورا آنها سنگ می زنند ، آنها ناسزا میگویند و هلهله می کردند و توهین می کنند و میگویند : روی بغض پدرت تو را می کشیم . امام می فرماید: به سراغ وجدانتان بروید و آنرا به محاکمه بکشید .آیا این درست است که شما تعداد کمی را محاصره کنید و این طور به شهادت برسانید ؟ یا می فرماید: آیا از قیامت نمی ترسید؟ دنیا شما را گول نزند یا می فرماید: چرا خون من را مجاز می شمارید ؟ مگر من سنت پیامبر را زیر پا گذاشته ام و دین را تغییر داده ام ؟ تمام کلمات بارعاطفی داشت . در روز عاشورا مکرر قرآن خواند و به آن استشهاد کرد . این سیره ی ابا عبدالله با دشمن است ، با عاطفه و بدون هتاکی و     بی حرمتی . حتی یاران هم همین طور بودند . بار صحبتهای شان بار معنوی بود. ....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۸/۱۸ - ۲۰:۴۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)