رقص ساری گلین (عروس زردپوش) یکی از قدیمی ترین و محبوب ترین رقص-های مردمی (folk dances) مردم آذربایجان است. یافته های باستان شناختی در سال ۱۳۶ از منطقه سؤنگؤن در شهرستان ورزقان، استان آذربایجان شرقی، قدمت این رقص باستانی را به هزاره های قبل از میلاد می برد.
بنا به تفسیر محقق برجسته اساطیر و هنر آذربایجان، میرعلی سیدسلامت، این رقص مراسم آزاد کردن خورشید از اسارت است (سیدسلامت ۱۳۸۲) همچنانکه در تصویر سنگ نگاره دیده می شود، انسانی در سمت چپ دستی بر شانه به نشانه ایثار و اهریمنی در سمت راست خورشیدِ اسیر را در دست دارد. رقص ساری گلین، رقص مبارزه برای رهایی خورشیدی است که اهریمن آن را به اسارت برده است. انسانی که برای رهایی آن آمده، چنان شیفته خورشید است که حاضر به فدای جان خویش در راه رهایی آن است.
در بررسی هنر آذربایجان بایستی از «ایده ساری گلین» سخن گفت. ایده ساری گلین در «جهان هنر آذربایجان» حکم جهان بینی هنری را دارد؛ هنری که جهان را چنان می نگرد که در آن نور و روشنایی همواره به پرده اسارت ظلمت و تاریکی می رود. جهان نگری، وظیفه هنر آشکار می گردد: بیدار کردن اندیشه رهانیدن عناصر نوری زندگی. هدف این هنر آن است که معنای گمشده زندگی را بدان بازگرداند. جهان هنر آذربایجانی با محوریت قرار دادن اندیشه ساری گلین، عنصر معنابخش را وجود و حضور خورشید به عنوان نماد روشنایی و به دنبال آن نیکی و خیر، در پرتو شعاع های نوری آن، می داند. اما این حضور میسر نمی گردد مگر با عملی اخلاقی: ایثار.
هنر آذربایجانی دعوتی است برای انسان ها جهت آماده ساختن خویشتن برای گذشتن از خود، تا دیگری زنده شود. این دیگری هم منبع نور، خورشید، است و هم مخاطبان آن، جامعه. ساری گلین هنگامی که شکل صدا، در قالب موسیقی، به خود می گیرد، پر از حزن و اندوه است؛ وضعیتی که در آن تیرگی و سیاهی حاکم است: از یک طرف در جامعه (به سبب به اسارت رفتن خورشید) و از طرف دیگر در خود خورشید (به سبب در اسارت بودن آن) چراکه خورشید در اسارت نور ندارد (نورسیز گؤنش یا خورشید بدون نو). تأیل یا برگرداندن چنین برداشتی از جهان زیست، روایت جهانی است که هم اکنون در آن زیست می کنیم. جهانی که به موجب بی توجهی به جلوه های نورانی نیکی در ارتباط انسانی، درگیر روابط تیره گشته و در این تیرگی و ظلمت، جهانی ظلمانی آفریده که در آن یکی از مهمترین ابعاد زندگی انسان، اخلاق، رخت بر بسته است. اخلاقی که اصلی ترین عامل نجات جهان بی نور است. هنر متأثر از ایده ساری گلین فراخوانی است به سوی اخلاق.
درک دیگری و فهم موقعیت غیرانسانی آن محور این کنش اخلاقی است. کنش اخلاقی تجلی یافته در این هنر ایثار است. کنشی که منافع خود را وا می نهد و به دنبال برآوردن نیازهای دیگری است. نقطه اوج این ایثار زمانی آشکار می گردد که نه تنها ایثارگر منافع وابسته به خود را رها می کند بلکه خود را نیز در معرض چنین ایثاری قرار می دهد: قربانی.
مناسک قربانی صحنه اصلی هنر رهایی بخش است. نه رهایی خود که رهایی دیگری. هنر آذربایجان در انواع خود این اندیشه رهایی بخشی به دیگری را بازنمود می سازد: هنر صخره ای با نگاره رقص ساری گلین، هنر موسیقی با آهنگ ساری گلین، هنر رقص با رقص ساری گلین، هنر گلیم بافی با طرح های خورشید اسیر. علاوه بر این اساطیر منطقه آذربایجان در اسطوره هایی مانند دده قورقود کیتابی (لوئیس ۱۳۹)، اَصلی و کَرَم (قمری ۱۳۵۴) و ... مبانی روایی این ایده رهایی بخش را فراهم می آورند.
در این روایت های اساطیری پسر به خواستگاری دختری می رود که فرزند قاراملیک به معنای پادشاه سیاه (در اصلی- کرم) و قاراتؤکور به معنای کسی که سیاهی می ریزد (در دده قورقود) نمایندگان نیروهای اهریمنی است. خواستگاری پسران از دختران، در حکم رهایی از بند نیروهای تاریکی و شر است. اما در اغلب روایت ها لازمه تحقق چنین ازدواجی مبارزه و ادیسه ای سخت است. در داستان های مختلف اسطوره دده قورقود، قهرمانان داستان ها، همچون قانتورالی (در داستان ششم) و به یه ره ک (در داستان سوم)، بایستی با حریفان و درواقع نیروهای متضاد خود یعنی سیاهی، همچون گاوهای سیاه، مبارزه کنند. قبل از این قهرمانان، همه خواستگاران در مقابل این نیروهای وحشی کشته شده اند و لذا اعلام آمادگی جهت مبارزه با چنین نیروهای سیاهِ وحشی پیشوازی مرگ است. اما خورشید قوم در اسارت است و سرزمین اهورایی آنان در تاریکی است. پیش از این، در برخی از داستان ها، نیروهای اهریمنی به سرزمین حمله کرده و نمادهای خورشیدی، زنان و دختران، را به اسارت برده اند. بنابراین این مبارزه نه برای حمله که برای دفاع از خود صورت می گیرد. مناسک رقص ساری گلین، بایستی اصلی ترین منسک قوم باشد، چراکه بدون کارکرد این مراسم، یعنی آزاد شدن خورشید و برگشتن آن به محل اصلی خود، دیگر امور جامعه نمی تواند روی دهد. همگی حیات و قوام قوم به آن بستگی دارد که قهرمان آن اسیران و خورشید را نجات داده و به محل اصلی آن در جایگاه خورشید (حجله زرین عروسی) برگرداند.
هنرهای دیگری که بر گرد این مناسک آغازین شکل گرفته اند همگی با این ایده مرکزی ایفا می شوند: دعوت به ایثار برای رهایی عناصر نمادین خورشیدی. هنر وسیله ای می شود برای اینکه انسان ها به ایده رهایی و آزادی بیاندیشند و هنرمند تبدیل به شخصیت اصلی این گفتمان می گردد: فردی که خود را قربانی می کند. بنابراین می توان گفت هنر آذربایجان، هنر رهایی بخش است.
آزادی نتیجه این هنر رهایی بخش است. آزادی ای که خود مبنای کنش هنری است.
ترانه ای مردمی که بر ساکنین منطقه آذربایجان تداعی گر هنر رهایی بخشی است که از ایثار به رهایی می انجامد چنین است:
ساچین اوجون هؤرمَزلَر
گؤلی قونچَه دَرمَزلَر، ساری گَلین
بو سِودا نَه سِودادیر
مَنی سَنَه وِرمَزلَر
نِینیم آمان آمان، ساری گَلین
بو دَرَنین اوزونی
چوبان قایتار قوزونی، ساری گَلین
نَه اولا بیر گؤن گؤرَم
نازلی یاریمین اؤزؤنی،
نینیم آمان آمان، ساری گَلین
منابع:
۱ .سیدسلامت، میرعلی.، ۱۳۸۲، "ساری گلین" گونشین اهریمن الیندن آزاد اولماسی مراسیمی، تهران، دالغا (نشریه تخصصی موسیقی آذربایجان)، شماره دوم: ۴-۳۳
۲ . لوئیس، جفری.، ۱۳۹، کتاب دده قورقود، ترجمه فریبا عزبدفتری و محمد حریری اکبری، تهران، نشر قطره.
۳. قمری، سیروس.، ۱۳۵۴، اَصلی ائیله کَرَم، تبریز، انتشارات بنیاد کتابخانه فردوسی تبریز.