فراموش کردم
اعضای انجمن(447) شعری تکان دهنده درباره امام زمان حضرت مهدی عدالت و لطف خدا پیامبر اکرم : توبه زیباست ولی در جوانی زیباتر قدرت بدنی حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جوانی بی حسین احساس پیری میکنم ارتباط با مدیریت انجمن مذهبی
جستجوی انجمن
حسین صفی خانی (Accountant )    

کرامات امام باقر (علیه السلام)

منبع : http://www.shahrekhabar.com/analysis/1412170860795
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۷/۱۰ ساعت 10:55 بازدید کل: 268 بازدید امروز: 268
 
 
امام باقر (ع)
 
 
 
کرامات امام باقر (علیه السلام)
ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت.
 

سرویس دینی جام نیوز، حُبابه والبیّه یکی از زن های مؤ منه ای بود، که در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله همیشه به حضور آن حضرت شرفیاب می شد و کسب فیض می نمود. همچنین در زمان امام محمّد باقر علیه السلام نیز چند مرتبه به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب گردیده است .

این زن مؤ منه ، پس از گذشت مدّت ها، روزی خدمت امام باقر علیه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: ای حُبابه! مدّتی است که نزد ما نیامده ای ؟

حُبابه اظهار داشت : ای سرورم! کُهولت سنّ و ضعف جسم و سفیدی موی سرم و نیز غم و اندوهی که دارم، مرا از زیارت شما باز داشته است .

حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.

وقتی حُبابه نزدیک امام محمّد باقر علیه السلام آمد،حضرت دست مبارک خود را روی سر حبابه نهاد و دعائی را زمزمه نمود، که ناگاه گیسوان حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت .

حبابه شادمان گردید و حضرت نیز تبسّمی کرد و خوشحال شد.(1)

مسیح حجاز

یکی از اهالی شام که به امام محمّد باقر علیه السلام بسیار علاقه مند بود و هر چند وقت یک بار به ملاقات و زیارت آن حضرت می آمد، در یکی از زیارت هایش، چند روزی در شهر مدینه منوّره مریض شد و در بستر بیماری و در شُرف مرگ قرار گرفت. به یکی از دوستان خود گفت :همین که من از دنیا رفتم، به امام باقر علیه السلام بگو تا بر جنازه ام نماز بخواند و در مراسم تدفین من نیز شرکت نماید.


وقتی که مرد شامی وفات یافت، دوستش نزد امام علیه السلام آمد و وصیت او را به حضرت عرض کرد.

حضرت فرمود: در دفن او عجله نکنید تا من بیایم؛ و سپس به سمت شام حرکت کرد. وقتی وارد منزل آن مرد شامی شد، در کنار بسترش نشست و دعائی را زمزمه نمود، سپس او را با نام صدا کرد.ناگهان مرد شامی در حالی که پارچه ای سفید، رویش انداخته بودند، حرکتی کرد و پاسخ حضرت را داد.

بعد از آن، حضرت او را نشانید و دستور داد تا شربتی مخصوص، برایش تهیّه کردند و به او خورانید. وقتی به طور کامل بهبود یافت، به حضرت عرض کرد: أشهد أنّک حجّة اللّه علی خلقه ... ، شهادت می دهم که تو حجّت خداوند بر خلق جهانی و مردم آن چه بخواهند باید در همه امور، به شما رجوع نمایند و هر که به غیر شما مراجعه کند، همانا او گمراه گشته است .

پس از آن، امام باقر علیه السلام فرمود: اکنون جریان بازگشت خود را برای این افراد بازگو کن؟

مرد گفت: هنگامی که روح از بدن من پرواز کرد، مابین زمین و آسمان ندائی رسید، که روح او را به کالبدش بازگردانید، زیرا محمّد بن علیّ علیهماالسلام درخواست حیات دوباره او را نموده است. (2)

چشمه ای در دل کویر و نخلی خشکیده ولی پربار

جابر بن یزید جُعفی می گوید در یکی از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مکّه معظّمه شدم .در بین راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالای کجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم، ناگهان حضرت با صدای بلند فرمود: ای جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت پناه آورده اند.

عرضه داشتم : مولای من! مشکل و ناراحتی آن ها چیست، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟!

حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالی لانه دارند و هرگاه تخم می گذارند تا جوجه شود، ماری در اطراف آن ها هست که می آید و جوجه های آن ها را می خورد.

اکنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.

جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک اذان صبح به بیابانی رسیدیم؛ حضرت پیاده شد و در حالی که مقداری از شن ها را کنار می زد چنین دعائی را زمزمه می نمود: خداوندا! ما را سیراب و پاک گردان.

ناگهان سنگ سفیدی نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را کنار زد و چشمه ای زلال آشکار گردید؛ از آن آب آشامیدیم و برای نماز وضو گرفتیم .

بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن که صبحگاهان به روستائی رسیدیم، در کنار نخلستانی توقف کردیم. حضرت کنار نخل خرمای خشکیده ای آمد و خطاب به آن فرمود: ای درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه های تو قرار داده، ما را بهره مند ساز.

ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم کرد تا ما به راحتی میوه آن را بر چینیم.

یک مرد عرب بیابان نشین که در همان حوالی بود، وقتی این معجزه را مشاهده کرد، خطاب به حضرت گفت: سحر و جادو کردی؟!

امام علیه السلام در پاسخ به آن مرد به آرامی فرمود: ای مرد! به ما نسبت ناروا مده، زیرا ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلکه خداوند متعال از اسامی أعظم خود کلماتی را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم، به وسیله آن کلمات، خداوند متعال را می خوانیم و تقاضا میکنیم، آن گاه دعای ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (3)

پی نوشتها:

1. بحارالانوار، ج 46، ص 284 به نقل از عیون المعجزات ص 68.

2. بحارالأنوار، ج‏46، ص234 به نقل از أمالی شیخ طوسی، ص 261.

3. بحارالانوار، ج46، ص248 به نقل از خرائج مرحوم راوندی ص231.


 
این مطلب توسط موسی اصلانی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۷/۱۰ - ۱۱:۳۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)