فراموش کردم
اعضای انجمن(143) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
عکاسی رخ (Akasi-Rokh )    

پند دادن به نادان

منبع : http://rezajan88.blogfa.com/category/3
درج شده در تاریخ ۹۴/۱۰/۰۲ ساعت 18:47 بازدید کل: 263 بازدید امروز: 260
 

 

یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی
 
خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن
 
کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم
 
تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی پند
 
دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر
 
درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:
 
پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن.
 
مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست.. گفت پند دوم اینکه: هرگز غم
 
گذشته را مخور.برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.
 
پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به
 
وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن
 
ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. مرد شگارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت
 
شد و آه و ناله‌اش بلند شد. پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر
 
گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟پند دوم این بود که سخن
 
ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همة وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه
 
ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت ای
 
پرندة دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.
 
پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم.
 
پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است.
این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۴/۱۰/۰۲ - ۱۹:۵۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات