فراموش کردم
رتبه کلی: 8448


درباره من
به نام خدا

((هیچ جیز در دنیا دست نیافتنی نیست حتی سختترین کارها مگر اینکه خود ما آن را دست نیافتنی بدانیم))

با سلام به دوستان و دانش آموزان وکنکوری های عزیز...

شغل:دانشجوی حقوق
پشتیبان در موسسئه قلمچی
(مشاور درسی دانش آموزان و کنکوری ها)
اگه دانش آموزان و کنکوری های عزیز سوالی داشتن میتونن pmخصوصی بدن و در هر مورد درسی که در توانمان باشد میتوانیم کمکتان کنیم واز تجربیات خود وسایردوستان به شماارائه بدیم تا به هدف خود برسید///

همه دوستان را تا حد توانم addمیکنم...

فقط از دوستانم ی خواهشی دارم اونم اینکه اگه کاری نداشتین مزاحمت ایجادنکنین
و پیام های بی ربط ندین///
اینم ایمیلم:tohidf12@gmail.com
صفحه ی شخصی من در کانون قلمچی:http://www.kanoon.ir/Public/InspactorProfile.aspx?ar=4180&of=23&type=4
یخ فروش جهنم(lovewolf) (Alon-boy12 )    

ماجرای توالت رفتن ناصرالدین شاه در دیار فرنگ...

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۲۶ ساعت 18:40 بازدید کل: 135 بازدید امروز: 135
 

 

ماجرای توالت رفتن ناصرالدین شاه در دیارفرنگ!

نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای وتوسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیازاوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد. سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به "موال" هایسنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید،غرورش اجازه نمی داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفادهکرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا….!
حاجت که برآورده شد سلطانمانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره ایدید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ی دستمالرا با محتویات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بارآن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره ی گشوده پرتابکرد تا مدرک جرم را از صحنه ی جنایت دور کرده باشد. گویا نشانه گیری ملوکانه خوبنبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می شود و محتویات آن به در و دیوار وسقف می پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا میگذارد، از دستشویی بیرون می رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پولطلا نشان می دهد و می گوید این را به تو می دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفعو رجوع کنی. می گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می کند و می گوید من دوبرابر این سکه ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندیتوانسته اند روی سقف برینند!

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۵/۲۷ - ۱۹:۳۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)