سال هابعد...من کنارمردی زندگی میکنم که نامش در شناسنامه ام ثبت شده و همسرمن محسوب میشود...
مردی که شایدمن ...زن رویاهایش باشم...امااون...هیچ وقت مردرویاهای من نمیشه...چون رویایی ترین کسی که میخواستم توبودی...
جسمم کناره اون میخوابه اماافکارم درکنارتو...
سال هابعدوقتی بی هوایادت میفتم,فقط به این فکرمیکنم که خوشبختی یانه !! شایداسم توروگذاشتم روی پسرم...
سال هابعدمن زنیم که ...داره ازعذاب وجدان میمیره...زنی که به تو فکرمیکنه اما جسمش کناریه مرددیگست...
زنی که به دوست داشتن های مرددیگه پاسخ میده امانه ازته دل!!سالهابعد...وقتی همه خوابن...میرم توآشپزخونه و یه سیگارروشن میکنم.
..به توفکرمیکنم,ازسیگارم کام های عمیق میگیرم...
به این فکرمیکنم که زندگیم چطوری میشداگه توهمسرم بودی..!!
درحالی که دارم توفکرت غرق میشم,سیگارم روبه اتمامه ومن باعذاب وبادلی پرغم بایدبرم کناریه مرددیگه بخوابم که همیشه آرزومیکنم کاش توجای اون بودی...
سال هابعدهمین موقع...توکنارکسی هستی که دوستش داری امامن کنارکسی ام که فقط باهاش هم خونم...
سال بعدزنی ام بلموهای سفیدوچهره ای خسته...
زنی که خیلی هامیشناسنش امااون باهیچکس جزیادتوآشنانیست..