همبازی قدیم چشم نگذار! آنقدر دورم هستند که با شمردن همه ی اعداد پیدایم نکنی........

چه زیباست وقتی با عشقت قهر میکنی..... نصف شب بالشتشو برداره و بیاد کنارت بخوابه و بگه: فکر نکن آشتی کردمااا من بدون عشقم خوابم نمیبره.......

مهلت بده میروم... فقط پایت را بردار تا "غرورم" را جمع کنم......

بوی رفتن میدهی!!!!!!!!!!!!! عطر تازه ای خریده ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟...

نوازشم کن. نترس بس کسی ام واگیر ندارد!!!!!!!!!!...

ساکت نیستم... لبهایم هم نسوخته است... تنها تمام من تاول زده از آشی که نخورده ام!!!!!!!...

نانوشته هایم بسیارند مثل بی قراری هایم...من سکوتم رافریادمیکشم آخر این آشوب درونم مرامیکشد...

...

حال من خوب است اما............ عالی میشوم وقتی که تو... بانگرانی در اغوشم میگیری ومیگویی:"نه عزیزم تو خوب نیستی"...

متنفرم از تمام قهوه های تلخی که تورا قسمت فالم نمیکنند...

میگن قسمت نیست حکمته!!!من معنی قسمت و حکمت رو نمیدونم...... اماتومعنی طاقت رو میدونی؟؟؟!!!مگه نه؟؟؟...

بهانه گیر زبان نفهم!!!!!!!!!!!!!!! دلم رامیگویم... اخرتورا ازکجابرایش بیاورم؟؟؟؟؟؟...