خدا مشتی خاک را بر گرفت میخواست لیلی بسازد .
ازخود در او دمید ,و لیلی پیش از آنکه با خبر شود ,عاشق شد .
سالیانی است لیلی عشق می ورزد ,لیلی باید عاشق باشد
زیرا خدا در او دمیده و هر که خدا در او می دمد عاشق می شود .
لیلی نام تمام دختران زمین است ,نام دیگر انسان
خدا گفت به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید
آزمونتان تنها همین است عشق و هر که عاشق تر آمد .
نزدیک تر است پس نزدیکتر آیید ,نزدیک تر.......
عشق کمند من است ,کمندی که شما را پیش می آورد ,کمندم را بگیرید .
و لیلی کمند خدا را گرفت .
خدا گفت ,عشق فرصت گفتگواست ,گفتگو با من ...
با من گفتگو کنید ...
و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد ,لیلی هم صحبت خدا داشت
خدا گفت عشق همان نام من است ,که مشتی خاک را بدل میکند
لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند ....

شاعر:عرفان نظر آهاری
از کتاب: لیلی نام تمام دختران زمین است