فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
النا (Arghavan )    

راز خوشبختي

منبع : بر گرفته از كتاب كيمياگر، ن
درج شده در تاریخ ۸۹/۰۵/۲۱ ساعت 19:02 بازدید کل: 319 بازدید امروز: 82
 

تاجري پسرش را براي آموختن راز خوشبختي نزد خردمندي فرستاد . پسرجوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي مي كرد. به جاي اينكه با يك مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاري شد كه جنب وجوش بسياري در آن به چشم مي خورد، فروشندگان وارد و خارج مي شدند، مرد م در گوشه اي گفتگو مي كردند، اركستر كوچكي موسيقي لطيفي مي نواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكي ها لذيذ چيده شده بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبركند تا نوبتش فرا رسد.

خردمند با دقت به سخنان مرد جوان كه دليل ملاقاتش را توضيح مي داد گوش كرد اما به او گفت كه فعلأ وقت ندارد كه راز خوشبختي را برايش فاش كند. پس به او پيشنهاد كرد كه گردشي در قصر بكند و حدود دوساعت ديگر به نزد او بازگردد . : مرد خردمند اضافه كرد. اما از شما خواهشي دارم در آنگاه يك قاشق كوچك به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ريخت و گفت تمام مدت گردش اين قاشق را در دست داشته باشيد و كاري كنيد كه روغن آن نريزد مرد جوان شروع كرد به بالا و پايين كردن پله ها، در حاليكه چشم از قاشق بر نمي داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.

مرد خردمند از او پرسيد آيا فرش هاي ايراني اتاق نهارخوري را ديديد؟ آيا باغي كه استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن كرده است ديديد؟ آيا اسناد و مدارك ارزشمند مرا كه روي پوست آهو نگاشته شده ديديد؟جوان با شرمساري اعتراف كرد كه هيچ چيز نديده، تنها فكر او اين بوده كه قطرات روغني را كه خردمند به او سپرده بود حفظ كند. خردمند گفت : خب، پس برگرد و شگفتي هاي دنياي من را بشناس . آدم نمي تواند به كسي اعتماد كند، مگر اينكه خانه اي را كه در آن سكونت دارد بشناسد. مرد جوان اين بار به گردش در كاخ پرداخت، در حاليكه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه كامل  آثار هنري را كه زينت بخش ديوارها وسقف ها بود مي نگريست .او باغ ها را ديد و كوهستان هاي اطراف را، ظرافت گل ها و دقتي را كه در نصب آثار هنري در جاي مطلوب به كار رفته بودتحسين    كرد. وقتي به نزد خردمند بازگشت همه چيز را با جزئيات براي اوتوصيف كرد.خردمند پرسيد: پس آن دو قطره روغني را كه به تو سپردم كجاست؟مرد جوان قاشق را نگاه كرد و متوجه شد كه آنها را ريخته است. آن وقت مرد خردمند به او گفت: راز خوشبختي اين است كه همه شگفتي هاي جهان را بنگري بدون اينكه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش كني.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۵/۲۱ - ۱۹:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)