محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد ...
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست / تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟ / گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
...
از استادی پرسیدند: آیا قلبی که شکسته بازهم میتواند عاشق شود ؟
استادگفت :بله
پرسیدند : آیا شما تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟
استادپاسخ داد :آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن
دست کشیده اید!؟...
شراب کهنه ی ساقی عجب مرد افکن است امشبچنان پندارم از مستی که گلخن گلشن است امشببخوان آرام جانانــــــــــــم برقص آی و برقصانـــــــــمبرون از کفر و ایمانـــم برون از من ، من است امشب...