درباره من

داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشه ی دنیا این قدر تفاوت باشه!؟ ما در مدرسه هایمان هیچ وقت #کارگاه_نجاری نداشته ایم
ما هیچ وقت کلاسی با ساز های #موسیقی نداشته ایم
ما هیچ وقت آزمایشگاهی برای تئوری های عجیب و غریب حفظی #فیزیک و #شیمی نداشته ایم
ما هیچ وقت در سلف مدرسه نچرخیده ایم تا در ظرفهایمان خوراکی های خوش آب و رنگ بریزند تا با اکیپهایمان سر میزی بخندیم و شاد باشیم
ما هیچ وقت روز آخر مدرسه کلاه هایمان را به هوا نینداخته ایم
ما همیشه باز خواست شده ایم
برای ناخن هایمان
برای موهایمان
برای لباس تنمام که دوستش داشتیم
ما پدرمان در آمد بس که در اوج گرما لباس های سر تا پا تیره پوشیدیم
شیرین ترین روز های نوجوانی مان با #کابوس_کنکور هدر رفت
ما قربانی خواسته هایی شدیم که پدر و مادرمان هرگز به آن نرسیده اند
هیچ کس به ما نگفت جامعه هنر مند بیشتر میخواهد تا #مهندس تا #دکتر
هیچ کس به ما یاد نداد که بتوانیم مفهوم قرآن را درک کنیم ،به جای زدن تست های بی خاصیت دینی که گاهی چهار گزینه ی آن صحیح هستند و معیار متن کتاب درسی
هیچ کس نفهمید شب ها با رؤیای ساز یا بوم نقاشی به خواب رفتیم
هیچ کس به ما نگفت موفقیت پزشکـــی و مهندســـی و وکالـــت نیست.
و هیچ کس به ما یاد نداد عاشق شدن را....
#اندکی_تفکر  
 

درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۱۱ ساعت 22:52

کاربران آنلاین (0)