گلَنگِدن: قسمتی از تفنگ (معین). در پارسی: روآیَک. (در انگلیسی breech block)
یاتاقان (معین) خوابنده
یاغی: سرکش/ دشمن (معین) یغی (کاشغری)
یغما (معین) (صفا) (کاشغری)-تاراج
یقه/ یخه (معین) (نجفی) یقا (کاشغری) فارسی گریبان
یورتمه (معین) چهارگامه
یونجه (معین) یرِنچا/ یرِنچغا (کاشغری): در پارسی «اَسپَست»
ییلاق (معین) ییلاغ (کاشغری) تابستانی - سردسیر
بشقاب : بش (خالی) + قاب (ظرف)
چاپار : چاپ از فعل چاپباک به معنی تاختن + آر (نشانه ی کثرت یا شدت) با معنی کسی که زیاد می تازد که در گذشته به نامه رسانها که میتاختند
ترخون، نوعی سبزی خوردنی --این گیاه در علم گیاه شناسی روم قدیم و یونان استراگون نام داشته که ریشه ء مشترک آن با ترخون بسیار محتمل و ترکی الاصل بودن آن بعید بنظر میرسد.
اتاق/ اطاق (نجفی) (معین)- از وثاق عربی گرفته شده(دهخدا)
جلگه از چؤل= دشت/ صحرا
چو (شایعه)
چیت: پارچه چینی منقش (کاشغری) چهیت، هندی: پارچه نخی نازک و گلدار در رنگهای مختلف (معین)
دبوس از تپوز (معین): گرز
سان (در ترکیب سان دیدن): شماره (لغاتالترک)
سکّو: سکو/ دکان (کاشغری)
فنر احتمالاً تلفظی است از واژه آلمانی فنر (feder)
قاطر قتر (کاشغری) از مصدر قاتشماق= درآمیختن
قپان یا کپان یونانی (معین)
کلاش/ قلّاش: زیرک، حیله گر، مردم بی نام و ننگ و لوند و بیچیز و مفلس، میخواره و بادهپرست و خراباتی و مقیم در میکده [۴]
وامواژههای ترکی فراموش شده در فارسی معاصر[ویرایش]
واژههای ترکی که در مکالمات و متون قدیمیتر فارسی کاربرد داشتهاند:
آداش (معین): همنام (صفا) آد= اسم؛ داش و تاش= پسوند ملازمت به معنی هم؛ مثل وطنتاش= هممیهن
آغا = لفظی محترمانه در خطاب به بانوان، عنوانی که به دنبال یا ابتدای اسامی خواجهسرایان افزوده میشد؛ مثل مبارک آغا
ارخالق آرخالیق: قبای کوتاه در زیر قبای مردان یا نیمتنه زنان بر روی جامههای دیگر (معین)
آغوز اَغُژ (کاشغری) شیر نسبتاً غلیظ که مادر پس از زاییدن به نوزادش میدهد.
ایلچی (معین) سفیر، فرستاده
ایلخان ترکی/ مغولی (معین) رئیس قبیله
ایلغار/ یلغار (معین) هجوم، شبیخون
باخه از بَقا/ مُنکُزبقا= لاک پشت (کاشغری) کشَف kašawag(مکنزی)
باسمه: چاپ، چاپ روی پارچه (معین)
بُخو بُقاغو: بندی که بر دست یا پای دزد نهند (کاشغری)
بغاز: تنگه/گذرگاه آبی باریک (نجفی) بوغاز (معین)
بولاق اوتی/ بولاغ اوتی (معین) شاهی آبی
تالان: غارت مغولی (معین)
تُتماج (کاشغری) نوعی آش (معین)
تیماج: سختیان saxtag(مکنزی)
چاپار: قاصد (معین) (صفا)
چاپقونچی: کسی که به تاخت و حمله مبادرت میورزد.
چاتمه (معین)
چاوش/ چاووش (معین)
چَپُو: غارت (معین)
چخماق (معین)
خفتان قَفتان (کاشغری)
دیلماج (معین)
ساخلو ساخلاو: پادگان/ گروهی سرباز مأمور به حراست از جایی (معین)
سورچی: راننده گاری، درشکه و دلیجان (معین) از مصدر سؤرماق= راندن
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.