يكصد هزار و هشت نفر بازيچه مهندس صادق واعظي(عضو شوراي اسلامي شهر ميانه) یار دبستانی ام، برادر شیرینتر از جانم، دوست سالهای دور ونزدیکم؛ اولین روز آشنایی مان درمهر ماه 1366 یادت هست؟ زمان حضورمان در مکتبه امیر المومنین و کلاسهای تجوید، صوت و لحن قرآن ، اصول عقاید، جهان بینی توحیدی ،... واساتید بزرگوار موسی زاده وعبداللهی یادت هست؟ بخشداری حاج آقا موسی زاده در ترک ومهمان بردن ما یادت هست ؟ آن جیپ زهوار رفته هادی ارومیان واولین رانندگی مان در تابستان 1367 یادت هست؟ زمان کوهنوردی های هفتگی مان، قیافه درازشده یحیی بعد صعود مان به قارا زیارات، یوسف و مسعود(آن دو قلو های جهانگرد!)، توکل محرمی و... یادت هست؟ زمان تبلیغات مجلس خبرگان حاج آقا ارومیان و حسین آقا(!!؟) و مکبری در نماز جمعه وجماعت وموعظه های حاج آقا عبداللهی (ره) وخطبه های حاج آقا ارومیان یادت هست؟ درس خواندمان برای امتحانات آخر سال دوره دبیرستان و کنکور بهمراه مهدی کبیری در خانه مادر بزرگ من وپذیرایی های مادر من با کوکو،املت و... یادت هست؟ زمان اعلام نتایج کنکور و مزدگانی صبح علی الطلوع من برای قبولی ات در کنکور سال 1371 یادت هست؟ نامه های دوران دانشجویی مان را هنوز هم داری ؟ ... زمان انتخابات شورای سوم را به یاد داری؟ 7 روز تمام کار وبارت را ول کردی و میانه بودی، باهم برنامه ریزی می کردیم، مطلب آماده می کردیم، شعارهای تبلیغاتی من را بهمراه یوسف باهم نوشتیم. ( مدیریت علمی! اتاق فکر! شورایار! و ... ) سخنان دلنشینت در سالن هلال احمر و متینگهای دیگر تاثیر شگرفی در نتیجه داشت. شب شمارش آرا و مبایل بهنام ، شیطنت های اصغر رضاییان با علی قوطاسلو (!) که یادت نرفته؟ حلاوت پیروزی و رویاهای آنچنانی برای آبادی وعمران شهر ولبخند رضایت مردم از انتخابشان را به عینه، با هم ديديم. یادت نرفته که در خصوص برنامه های شورا و انتخاب شهردار دور سوم چه بحث های باهم داشتیم . روزها وساعتها حضوری وتلفنی صحبت کردیم ، مشورت نمودیم. یادت هست در خصوص مطالبی که در سایت میانه در مورد نمایندگان دور هفتم می آوردی اعتدال وعدالت ونیافتادن از دو طرف میز را به یاد همدیگر آوردیم. یادت هست در قضیه انتخابات مجلس هشتم مثال شرکت سهامی خانوادگی را برایت آوردم وگفتم :(( این شرکت در حال ورشکستگی و انحلال است. ولی پدر پیر و کار کشته وسیاستمدار، مهندسان،اساتیدو جوانان تازه ای را با قرارداد یا بدون قرار داد ( مزد بگیر(!) ،اگر مزدشان را داده باشد.) استخدام می نماید روح تازه در شرکت دمیده می شود، جوانان کار خودشان را خوب انجام می دهند. شرکت سهامی دوباره جان می گیرد به به ! و چه چه ! به نیروهای تازه جذب شده توسط سهامداران و غیره(!) فزونی می گیرد، مزد جوانان فقط همین است ولا غیر آنهم ، در همان اوایل ، غافل از اینکه سود سرشار این فعالیت به جیب سهامداران واریز می شود. که به هیچ وجه حاضر نیستند با کسی کنار بیاییند (اخیرا، بعضی مواقع، نصایح پدر پیر را نیز قبول ندارند!) وحتی اگر شده قسمت ناچیزی از این سود را با همه تلاشگران تقسیم نمایند. وبا همین سود باد آورده (در وضع سیاسی فعلی واقعا باد آورده!) که در سایه تلاش نیروهای تازه به دست آمده چند سالی سپری خواهد شد تا دفعه بعد چه پیش آید و مجددا پول چه کسانی داده نشود!!؟)) آیا تحلیلم غلط از آب در آمد؟ اینها را دقیقا آذر ماه 1386برایت بازگو کرده بودم. زیاد نمی خواهم جلو بروم بر می گردم به مسایل شورا و اینکه چگونه صد هزار نفر و ما هفت نفر وشما بازیچه یک نفريم؛ صادق جان تو در جریان تمامی امور شورا از ریزتا کلان بودی و هستی، روزی هست که باهم تماس نداشته باشیم؟ مسایل انتخاب اول شورا یادت هست ، چرایی انصراف مهدوی نیا را خوبتر از من می دانی، میدانی که چه کسی، چه کسانی را فرستاد تا به او بگویند : فردا فلانی از شورا می رود و آن یکی که می آید با تو نمی سازد و استیضاح می شوی؟ چرایی انتخاب دوم و هفت ماه بلاتکلیفی و معطل ماندن شهر برای یک نفر را خودت برای من تبیین کردی و چه مطالب و نوشته ها که در سایت میانه و روزنامه های محلی نزدی، چگونگی انتخاب سوم شورا را که با هم در جریان بودیم، ولی چگونگی استعفایش و تهدیدش ! در خانه یکی از ... ، توسط چه کسی را، تو به من باز گو کردی، چگونگی کاندیداتوری طالب نژاد و مشخصاتش، و دوستی و قرابت دیرینه اش با من، واینکه چطور سر از میانه در آورد را می دانی و بهتر می دانی که چه عملکردی در سردرود داشت. چگونگی کاندیداتوری خودت و بر حذر داشتن های من و عزیزی دیگر ، از پا گذاشتن به این وادی را نیز می دانی، لابی هتل فردوسی که یادت هست ، می گفتی متخصصم! مدیرم!12 سال سابقه دارم ! از بهترین دانشگاه مدرک فوق لیسانس فنی دارم! ولی چه سود، مگر نگفتند اگر می خواهی شهردار شوی باید فلانی را ببینی، جواب داده بودی : فلانی برای چه!!؟ کلافه شده بودی به من گفتی این دیگر چه اوضاعی ست ، همه راهها به فلانی ختم می شود!!؟ خوب شد پیشش نرفتی اگر رفته بودی می گفت : فلانی دیر آمدی این را من معرفی کردم. اگر نشد شما نفر اول هستی!!!؟ نمی خواهم بگویم خود کرده را تدبیر نیست، ولی شرکت سهامی را خودمان(!) زنده کردیم ورونق دادیم، از اینها بگذریم تو که بهتر می دانی ما 7 نفر بعد از انتخاب اصغری هم همدل بودیم و هم همسو، ولی نمیدانم چه شد بعد از اصغری با مشاوره دادن(!) یکنفر هم همدلی و هم همسویی رفت ، تا دوباره با چه زحمت و مشقتی حاصل شود، درجریانات طالب نژاد مگر به من زنگ نزدی و گفتی فلانی می گویند بعد از آن جلسه ای که با بزرگ شهر داشتید و تو را به خاطر اینکه گفته بودی کسی یا کسانی در کار ما دخالت می کنند، سرزنش کردند، ولی بلافاصله بعد از جلسه فلانی تمام مسایل جلسه را دم درشان به آن کس(!) گفته و کسب تکلیف نموده است و آقایان ... و... و... و... و ... و ... دیده اند و ... گرفتند. دیگر این یاد ها (پارگراف آخر) بس است : (( گتسین او گون لر گل مسن!)) صادق جان، همه اینها را می دانی و باز هم می گویی صد هزار نفر بازیچه هفت نفر!!؟ صادق جان، شورا یار ها برای من و همکارانم رقیب نیستند ، آنها حلقه مفقوده شوراها هستند. ولی ما حلقه مفقوده مان فقط یکنفر است (!) نیازی به تعداد بیشتر نیست. ( مثل ترکی در مورد مشکل آفرینی تعداد زیاد نفرات، را به یادت بیاور!) اینجا نیازی به امام جمعه ، نماینده ، فرماندار، ریش سفید ، متخصص و اتاق فکر(!) نیست. (شب های ستاد وبحثهایمان را در مورد اتاق فکر به یادت بیاور!) اینجا دیگر مصلحتی(!) نیست که ایمان مان را فدایش کنیم، اینجا دیدگاهها(!) در مورد عضو سه دوره ، جانباز و ریش سفید شورا تغییر داده می شود، اینجا وحدت همه با من است!!؟ شعار سومم یادت رفته بود! مدیریت علمی را که یادت هست، ولی راستش شورایارما! اتاق فکر ما ! مصلحتگوی ما ! فرمانده و جانباز ما! و... ما، اعتقادی به مدیریت علمی(!) و این حرفها ندارد !!؟ به نظرش اصولا مدیران علمی (!) افرادی حرف نشنو! و بی فکر! هستند. نمی دانم بازهم ادامه دهم یانه ؟ ..... هذه شقشقه هدرت ! ثم قرت !