اقبال جان من هم تو را دوست دارم. بقيه اعضاي شوراي شهر را هم دوست دارم. من همه همشهريانم را دوست دارم چرا كه مي دانم آنها هم مرا دوست دارند همانند ساير همشهريانشان. ولي من دوست دارم جايي كه بايد حرف بزنم و اين را براي همه مي خواهم و از همه. از تو هم مي خواهم حرف بزني چرا كه به تو راي دادم گر چه مي دانستم نخواهي توانست به ان چه كه ميگويي عمل نمايي. البته نمي خواهم توهيني به شما كرده باشم، نه اصلا قصد توهين ندارم. مي دانستم نخواهي توانست چرا كه مي دانستم عمل به آن چه كه مي گويي ابزاري لازم دارد كه تو نداري. اصلا در محيط حال حاضر ما وجود ندارد. با وجود اين به تو راي دادم، چرا كه ايجاد زمينه و محيط براي فرزندانمان را ما بايد بسازيم. پس به تو راي دادم تا اينده فرزندانمان را بسازم گر چه مي دانستم كه جنس حرفهاي تو سازنده نيست. اقبال عزيز مثالي برايم بياور كه با فرياد بلند حتي از نوع آزاديخواهانه آن به سرانجام برسد. گرچه انكار نمي كنم راه بسياري از كارهاي بزرگ و گشايشگر همين خودسوزي ها و فريادهاست. تو با خود سوزي شروع كردي، اشتغالت را سوزاندي. اقبال من نايبي نيستم و اصلا چه فرق ميكند من كه هستم. من از تو سوالي دارم. چرا وقتي هيچ شغل ديگر نداشتي و يا داشتي ولي بعد از شورا نميتوانستي ديگر بدانها بپردازي، از شهرداري استعفا دادي؟ اصلا چه تضميني براي برد در شورا بود. اگر انتخاب نميشدي، چه ميكردي؟ سوال ديگري دارم. قبل از عضويت در شورا كارهاي ديگري ميكردي. چرا الان به آنها نميپردازي؟ اقبال عزيز، رييس كل بانك مركزي با وجود مدارك علمي و همه و همه يك مداح بود و هست. تو چرا نماندي؟ مگر نه اين است كه درد بزرگ ما دوري مسئولين از مردم است و تو آمدنت شايد يكي از دلايلش همين بود. پس چرا رفتي. اقبال عزيز من به تو با همان مشاغلت راي دادم. من قران خواندنت در مساجد را مي دانستم و دوست داشتم و همه ميدانستند و شايد همه آنها دوست داشتند و اصلا دوست داشتند كه به تو راي دادند. من مي دانستم كه به غير از شهرداري به مشاغل ديگر ميپردازي. راستش من هم به چند شغل ميپردازم گرچه .... اقبال عزيز حرفم اين است چرا نماندي و ادامه ندادي. مگر همينها تو را به شورا نرساند. پس چرا شورا باعث شد كه ما و آنها را فراموش كني؟ در ضمن من نظر سنجي نكردم و امكانات ان را هم ندارم ولي من تو را دوست دارم. دو سال پيش هم راي گرفتي از مردم و شايد دو سال ديگر هم بگيري، من نمي دانم، خدا مي داند. البته دو سال ديگر بخاطر فرياد هايت به تو راي نخواهم داد چرا كه چهار سال فرصت داشتي و خودت مي گويي كه ديگر آدم ديگري شدهاي و نميخواهي حرف بزني. پس دو سال ديگر موقع سخنرانيهاي تبليغاتيت ان جا خواهم بود تا از اقبال بپرسم. افشاگري مال تو نيست از عملكردت بگو. جناب آقاي عبادي اگر بدنبال نام و نان نبودي، پس چرا شغلت را با دست خود دادي تا مجبور شوي بدنبالش بدوي؟ اگر دنبال نان و نان نبودي پس چرا كارهاي ديگرت را ول كردي؟ چرا سعي ميكني به شكل ديگران درآيي. در حالي كه ميداني نه ميتواني و نه مي پذيرندت. شايد هم نمي داني. اقبال جان؛ آنان كه به تو پيشنهاد رشوه دادند چه كساني بودند. مطمئنا تو نميتواني اسمي از آنها ببري. حق با توست نميتوان اسمي از آنها برد ولي وجود دارند. ولي اقبال عزيز تا زماني كه نتواني سند و مدركي بر عليه كسي ارايه دهي نبايد آنها را متهم كني. آري دردناك است ولي تنها و بهترين راه است. قانون است و شرع ميگويد. راستي با اين روش جنابعالي نميتوان همه را متهم كرد؟ ايا با رسميت يافتن روش جنابعالي، بقيه نيز نميتوانند تو را متهم كنند. اصلا شايد اقبال جان تو پيشنهاد دادي چيزي به تو رشوه بدهند و آنها قبول نكردهاند و دست رد بر سينه تو زدهاند. آري اقبال جان با فلسفه تو اين هم امكانپذير است. اقبال جان مثل معروف کیف پر از پول و اسلحه را شنیده ام . یا کیف پر از پول را بردار یا با اسلحه ...... را هم شنيدهام. ولي مي دانم كه مملكتم قانون دارد و بايد به ان پايبند باشم. اقبال عزيز راه مبارزه با اين افراد اين نيست كه تو انتخاب كردهاي. اقبال عزیز ماجرا ها از آنروز آغاز نشد كه ميگويي. نان خانواده تو را آنها نبريدند. اقبال عزيز مگر آنها تو را مجبور به استعفا كردند. مگر آنها به تو گفتند بيايي و در شورا شركت كني؟ نان خانواده ات را خودت بريدي. مگر همين اعضاي شورا نبودند كه با كارت در شورا موافقت كردند كه مي توانستند نكنند. آيا اگر عضو ديگري هم خواستار اشتغال در شورا باشد؛ اقبالي كه دو سال از اين مزيت استفاده كرده جاي خود را به ديگري مي دهد. ايا اقبال عزيز فكر مي كند كه شورا وظيفه يافتن شغل براي وي را دارد. چرا به انان اين حق را قايل نيستي همانطوري كه به اشتغالت راي دادند به عزلت نيز راي دهند. آيا همين اعضاي شورا نبودند كه باعث شدند نانت بريده نشود در حالي كه تو خود نانت را بريده بودي. مگر همين يار جديدت جناب آقاي ابوالقاسم زاده نبود كه بيشتر از همه به قول خودت دنبال بريدن نانت بود و توبا ايشان گروهي ساخته بودي بنام گروه سه نفره. اقبال عزيز من و تو از يك قشريم و نان درآوردن براي هر دويمان سخت است. ولي تو خود استعفا دادي و خود را از مشاغل ديگرت محروم كردي. كار اجتماعي هزينههايي دارد و اين با شكنجه و تنبيه متفاوت است. تو خود وارد اين گود شدي. اقبال عزيز نان حلال درآوردن از شورا شدن و شورا ماندن مهمتر است. اقبال بايد به فكر خانواده باشد همانطور كه بقيه نيز. اقبال براي تامين و امرار معاش خانواده با كار حلال نيازي به شبانه كار كردن ندارد. اقبال عزيز مگر رييس دور دوم شورا شبانه كار ميكند. توخودت را قبول نداري و مهمتر از آن شيوه اناني را ميپسندي كه از آنان خرده ميگيري. باور كن تاكسي راندن عيب نيست پس نيازي به شبانه كار كردن نداري. اقبال خودت باش. همان اقبالي كه به ان راي داديم. راستي اگر راي نميآوردي چه كسي مسئول كارت بود؟ اقبال عزيز؛ اين شهر و كشور متعلق به همه است و همه براي عزت ان تلاش كردهاند و مي كنند. شهيد فهميده براي عزت ايران و ايراني و اسلام و مسلمان شهيد شد. بهتر است شهدا را وارد بازيهاي سياسي نكنيم. اقبال جان محله ما پر از شهيد است. اصلا خانواده ما اين گونه است. ولي ادعاي عزت شهدا را مي داني كه. راهي كه ميرويم راه درستي نيست. پس اجازه بده شهدا را وارد اين بازيها نكنيم. اقبال عزيز من با تو حرف زدم. از تو انتقاد كردم چون تو را دوست دارم. نايبي نيستم. اصلا من هيچ هم نيستم. نميخواهم مغلطه كنم. من تنها يك شهروندم. فرض كن نايبي هستم و شايد خود هاشمي. نايبي باشم يا هاشمي، رسولي باشم يا كس ديگر يك شهروندم. اقبال عزيز چرا سعي داشتي بجاي حاج ممد پاسخ گو باشي در حالي كه بجاي اقبال پاسخ نميگويي. چرا خواستي حاج ممد باشي در حالي كه مي ترسي اقبال باشي. تو بايد اقبال باشي و بماني. تو حاج ممد نبودي و نيستي. چرا فكر ميكني مردم نمي فهمند؟ اقبال جان من ممكن است خيلي چيزها را ندانم ولي خوب و بد را مي دانم. تو اقبال باش و شب و روز باش و بگذار حاج ممد نيز خود باشد. بگذار من نيز خود باشم و جور اعضاي شورا را نكشم. اين اعضاي شورا بودند كه با حاج ممد چنان كردند و خود نيز بايد پاسخ گو باشند. مطمئن باش روزي بايد پاسخگو باشند. اقبال عزيز حقانيتت را به واسطه همرايي با فرماندار اثبات نكن. كدام فرمانداري؟ كدام فرماندار؟ هماني كه حتي افتخار نميدهد خانواده عزيزش در شهر تو ساكن باشد. همان فرمانداري كه باجناقش بخشدار مركزي است. راستي كه اقبال عزيز! واقعا كه واقعا. ميداني من از فرماندار عزيز و بخشدار عزيز چه به ذهن دارم؟ فقط براي تجسم ان ها، ماشين پژويي را ميبينم كه دو نفره سوار بر ان به شهر و ديار خود تبريز عازمند تا در كنار خانواده خوش باشند. البته آرزوي ما نيز اين است: خوش باشند. خوش باشند به حساب ما. به حساب من و تو. به حساب ميانه. اقبال عزيز من سواد چنداني ندارم ولي ميدانم كه به تو راي دادم. براي شورا شدن. چه دورهاي را هم شايد ندانم ولي ميدانم كه زياد نميدانم. ميدانم كه سه سال براي همه انها كه كردي و همه آنها كه نكردي هيچ نگفتم. به خاطر سوادم مرا تمسخر نكن از جبر زمان است، تو كه خود بهتر مي داني. جهت مزید اطلاع همه این را گفتي که عضو شورا میتواند یا موافق رای دهد یا مخالف و یا رای ممتنع و یا در شرایطی که خودش میداند و خدای خود و اگر صلاح بداند جلسه شورا را ترک کند همانگونه در مسابقات ورزشی و غیره ورزشکاران کشورمان بنا به دلایلی که خودشان دارند جلسه را ترک و در مسابقه شرکت نمی نمایند و حضرتعالي به صلاحدید خود رای ممتنع دادي. اقبال عزيز؛ ورزشكاران كشورمان به دلايلي كه خودشان دارند جلسه را ترك نميكنند بلكه به دلايلي است كه مردم دارند. انان بخاطر مردم مبارزه ميكنند و بخاطر همان مردم نيز مبارزه نميكنند. پس تو نيز اگر چون يك ورزشكار بودي بايد براي مردم مي بودي و نه بخاطر ان چه كه صلاح مي دانستي. اقبال عزيز ورزشكاران ما تنها در مقابل يك عده اي كه مي دانيم كه هستند حاضر به مبارزه نيستند و البته ان را مبارزهاي بزرگتر ميدانند و اين آن چيزي است كه مردم مي خواهند. پس يك شهروند و يك همشهري را با انان مقايسه نكنيم. دايره تحمل و محدوده خودي و غير خودي را اينقدر پايين نياوريم و آن را اينقدر تنگ و محدود نكنيم گر چه با آنها موافق نباشيم. بخاطر مخالفت با عقايد ديگران آنها را منتسب به ماركهاي مختلف ننماييم و اين بر ماست و وظيفه ما. اين هماني است كه بخاطر ان به تو راي دادم. از تو نخواستم كه چگونه راي دهي، موافق راي دهي يا مخالف و يا ممتنع. در جلسه حضور يابي و نيابي. اصلا ميتوانستي راي موافق بدهي و يا مخالف. هم اكنون نيز تو را به خاطر راي ممتنع نكوهش نميكنم. اين حق توست. حقي كه به واسطه راي من و رايهاي ديگر بدست اوردي. ولي اقبال عزيز من تنها يك سوال دارم. سوالم اين است ساده و ساده و فقط ساده و نه چيز ديگر و نه از جنس ديگر. آيا سه ماه انتظار و ترك جلسه بخاطر تنها يك راي ممتنع بود؟ تو كه خود بهتر مي داني اين جماعت اگر در فصل كاري توشهاي نياندوزند در سرماي زمستان چه كنند. اقبال عزيز ايا همه اين سه ماه بخاطر فقط يك راي ممتنع بود. در ضمن اقبال عزيز تو ديگر در مقام فريادگر نيستي تو در مقام عمل هستي. اگر شما مداركي داري، دادگاه صالحهاي هم هست. پس لطفا ذيگر داد نزيد، عمل كنيد. شهريار رسولي- هواخواه و طرفدار اقبال