مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم
من به تنگ آمده ام از همه چیز
آه با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب آبی سر جویی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
میخواهم هواری بکشم
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ای چند.....
تاریخ درج: ۹۲/۱۱/۰۴ - ۱۲:۲۸
( 5 نظر , 100
بازدید )