سوغات سرزمین عشق ...

به نام خدای مهربان

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۷/۲۱ ساعت 13:24     بازدید: 590 نفر

دلی دارم به وسعت دریا ، به بلندای آسمان ... دلم حریم خداست ... حریم امنی است دلم ...

رهگذرانی گهگاهی در میکوبند و در به رویشان می گشایم ...

- کیستی؟

- منم

 عادت رنجاندن ندارم و میهمان سفره ی دل میکنمش ...

سفره ی دلم پر از خالی است ...

بفرما عزیز ... نوش جان ... تکه ای معرفت بردار و اندکی پاکی لابه لایش بگذار و میل کن ... تشنه اگر شدی جرعه ای صداقت بنوش ... اینها طعام سفره ی دلم برای میهمانانش است ... فرقی نمیکند چه کسی باشی ...

فقیر و غنی ، سیاه و سفید ...

فقط برایم انسان بودنت شرط است ... اندکی لبخند بزن ... در کلبه ی دلم در این تنهایی گرفته و عبوس بودن بی معناست ... لبخند بزن ...

- تو که دلی زیبا ، کلامی زیبا ، رخی زیبا داری چه عجب در بیراهه ای درِ منزل دل مرا کوفتی ؟!!!

- برایت سوغات آورده ام ...

برایم سوغات آورده ای؟! از کجا ؟!!!

- از دیار عشق ...

- کو؟ کجاست؟ !!!

- ایتجاست ...

برایت دلتنگی آورده ام ... برایت اشک و آه آورده ام ... برایت بی قراری سوغات آورده ام ... برایت جنون و آوارگی آورده ام ... برایت نادیدنیهایی آورده ام که تا لحظه ی مرگ با خود همراه خواهی داشت ... برایت نیشخند مردم نادان ... برایت طعنه های انسانهای روباه صفت ... برایت دروغها و کینه ها و دشمنی های حسودان آورده ام رضا ...

آورده هایم نه تلقین است و نه عادت ...

میدانی برای چه آمده ام ؟

آمده ام عاشقت کنم و بروم...