فراموش کردم
رتبه کلی: 794


درباره من
به همه شك دارم ، تو هم شايد هموني باشي كه با يه اسم ديگه اومده بودي تهديد مي كردي
( حتي تو دوست عزيز)
من حرفم معلومه با كسي هم دعوا ندارم . سايت پر از افراد مريض و خطرناكه پس پيام دوستي نديد .
-------------------------------

اهل تهران
------------------------------

به ليست سياه اعتقادي ندام هر چي مي خواي بگو فوقش جوابتو مي دم

----------------------------
وبلاگم (توش نقد فيلمه)

www.divarha.blogfa.com
كافئین (CINEMA )    

آخرين نامه ي من به تو

درج شده در تاریخ ۹۰/۰۳/۲۱ ساعت 17:02 بازدید کل: 643 بازدید امروز: 122
 

سلام ، ممنونم ازت .


 1- مثل يه درخت سرسبز و بهاري بودي كه سايه ات رو از مسافر دريغ نكردي ، مسافر تونست

زير سايه ي خنكت يه مدتي هر چند اندك استراحت كنه و از عطر شكوفه هات سرمست بشه ...

مسافر تونست تو اين مدت ذهنش رو آروم كنه وكمي از زندگي لذت ببره . تونست درك كنه چرا

بعضي ها خيلي مسائل براشون مهم نيست .

مسافر انگار به يه چشمه زلال رسيد اما ... مسافر بايد بقيه ي راه را ميرفت . مسافر بچه بود و

فقط اداي آدم بزرگ ها رو در مي اورد . هنوز كلي راه مونده بود كه بايد مي رفت ، راهي كه انقدر

باريك بود كه دونفر نمي تونستند با هم ازش عبور كنند ، مسافر گاهي حتي اجازه ي حمل يه كوله

پشتي رو هم نداره ... مسير تنگ و باريكه .  مسافر بايد بره ،  هنوز كلي راه مونده كه بايد طي كنه

، اما درخت بايد بدونه هر مسافري كه بهش برسه نا خودآگاه از عطر شكوفه هاش ، مهرباني برگ

هاش و آسايش سايه اش بيهوش مي شه و مدتي گيج و بهت زده همون جا مي مونه . شايد يه

مسافر ديگه ، مقصد و گم كرده اش همين بوته ي پر از شادي و آسايش باشه ولي من هنوز يك

صدم راه را  هم نرفته ام ... اميدوارم اون مسافر زودتر برسه.
 

2- يه نفر وسط يه درياي طوفاني ، در حال كشمكش و جنگ با امواج خروشانه ، هي سرش

مياد زير آب و به زور دوباره سرشو مياره بالا و به سختي داره دست و پا مي زنه ، نمي دونه

چرا اين جاست و هدفش از اين جنگ و كشاكش چيه اما احساس مي كنه اين اين تكاپو هدف

و مقصودشه ... در همين بين غريق خسته ميشه و ديگه قدرت مقاومتش رو از دست

ميده و كم كم بي هوش ميشه . وقتي به هوش مياد مي بينه تو يه ساحل مهربون و گرمه

. تا حالا داشته دست و پا مي زده و مبارزه مي كرده اما الان مي تونه بدون دغدغه تو

ساحل قدم بزنه ،ميوه هاي آبدار بچينه و شب ها زير نور مهتاب غرق لذت بشه . يه مدت

گذشت و روح مرد شروع به بازسازي خودش كرد ، اما يه شب دوباره صداي غرش هاي دريا

به گوشش رسيد ، انگار دوباره دريا مرد را به سمت خودش صدا مي كرد . مثل بچگي ها

كه توي زنگ تفريح تا ميومد يه دل سير بازي كنه يه دفعه صداي زنگ بلند مي شد و بايد

مي رفت سر كلاس ...


الان هم دريا داره دوباره صداش ميكنه ، حريف مي طلبه ، يعني حريف كه نه طعمه و بازيچه

مي خواد . من درسته اينجام ولي چند وقتيه روحم دوباره از طرف دريا احضار شده و بايد

برگرده وسط طوفان ، منتظرم هستند .  اين ساحل  وطن من بود . غريق هاي ديگه اي هم 

هستند كه از من عاقل ترند . شايد اون ها دوباره نپرند وسط گرداب ولي خودت كه مي دوني

من يكم سستم .


ولي هرجا برم و  به هر جايي كه موج ها پرتابم كنند بازم ياد ساحل طلايي و شن هاي

گرم وطن در درونم زنده است . مثل يه حس گرم و غمگين...


3- يه شاپرك مياد رو يه گلبرگ ميشينه و در هم غرق ميشن ، اما بالاخره وقت رفتن ميرسه ،

 ميشه غصه خورد از نبودن ، ميشه شاد بود از مدتي با هم بودن . اين خاطره مي تونه

يه تجربه ي شيرين و خوش باشه . وقتي از يه روياي شيرين بيدار ميشي خوشحالي ، با

اينكه ديگه درون رويا نيستي اما از اين كه تو اين رويا بودي خوشحالي .

 

4- هنوز هم برام يكي از عزيز ترين ها هستي ولي مسافر بايد بره ... درياي

طوفاني د اره صداش مي كنه ...

 

                                          (لطفا نظر نديد ، نظر ها رو پاك مي كنم)

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۰۳/۲۱ - ۱۷:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
كافئین(CINEMA )
۹۰/۰۳/۲۱ - 17:18
لطفا نظر نديد .. با اجازه نظر ها رو پاك كردم
كافئین(CINEMA )
۹۰/۰۴/۱۳ - 10:56
اين پست قرار بود بدون نظر باشه اما نظر شما رو نمي تونم پاك كنم
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)