چه فامیلمون هنوز تو شکم ننشه رفتن براش ماشین برقی خریدن
اونوقت ما تا راهنمایی با متکا و پتو براخودمون ماشین درست میکردیم
گوشتکوب دندمون بود
یه کاسه ام نقش فرمونو ایفا میکرد !
تازه وقتایی که زیادبودیم به صندلیاش اضافه میکردیم
با بچه ها دسته جمعی میرفتیم مسافرت ، کلی ام حال میداد :|
.
.
.
دیگه شورشو در آوردن
اول میگفتن mersi
بعد شد merc
بعد شد mer۳۰
بعد شد mer۲۰+۱۰
دیروز یکی برام پیغام فرستاده ۱۰-۱۵+{۲\ (mer{ (۱۰+۴۰
فکر کنم ۲ سال دیگه معادله ۶ مجهولی و انتگرال میفرستن!
خب بگو ممنون چه کاریه عاخه :|
.
.
.
…
ــــــــ
ـــ !
! :))
.
.
.
دختره سوسک مرده ببینه ، با دعای پدر و مادرش از تو کما در میاد !
اونوقت تو پروفایلش نوشته :
به من دل نبند … وحشی تر از اونم که رامم کنی !
.
.
.
خلبان هواپیما توسط میکروفن به مسافرین خوش آمد میگفت
ناگهان فریاد زد : خدایا کمک کن !
سکوت مرگباری کل هواپیما را فرا گرفت
دوباره صدای خلبان آمد که گفت:
مسافرین عزیز پوزش میطلبم…مهماندار قهوه داغ را روی شلوارم ریخت!
یکی از مسافرین بلند شد و فریاد زد:
کصاااافظ…فقط بیا ببین شلوارهای ما چه بلایی سرشون اومده !
.
.
.
ایرانسل ، ساعت 7 صبح:
تنها با 500 تومان برنده خودروی بی ام و باشید
ایرانسل ، ساعت 2 ظهر :
تنها با 250 تومان از تیم محبوبتان حمایت کنید
ایرانسل ، ساعت 12 شب :
شما یک آهنگ پیشواز رایگان برنده شدید.هنوز دیر نیست برای شرکت در قرعه کشی.تنها با 100 تومان
ایرانسل ، ساعت 4 صبح :
به من بگو پس با اون 5000 تومنی که امروز خطت رو شارژ کردی میخوای چیکااااااااااااار کنی !؟
.
.
.
آبادانیه زنگ میزنه ب اوباما میگه:
میخوایم با شما بجنگیم!
اوباما:چند نفرید؟
آبادانی: مو و دوتا کوکام و سه تا پسر عاموهام
اوباما : شما ۶نفرید،ما ۵میلیون سربازیم،چطور با ما میجنگید !؟
آبادانی : فکر میکنوم جواب میدم
بعد از چنددقیقه تماس گرفت و گفت :
ما نمی جنگیم
اوباما : ترسیدید !؟
آبادانی : نه ولک ، جا برا دفن ۵میلیون نفر نداریم ! :))
.
.
.
بابام هر روز صبح ساعت 6 میره دو ساعت توی صف نون صبر میکنه نون میگیره میاره!
بعد میبینی شروع میکنه برش دادن نون ها و قرار دادنشون توی کیسه!
مرحله آخر یهو میبینی در فریزر رو باز کرد و نون ها رو گذاشت توش
و یه کیسه نون قدیمی فریز شد رو میاره بیرون میزاره لای سفره :|
تمام عمرمون نون دو روز قبل رو خوردیم با اینکه هر روز نون تازه میخریم :|
.
.
.
یه بارم زنگ زدم خونمون مامانم گوشیو برداشت صدامو کلفت کردم گفتم :
از دانشگاه مزاحمتون میشم ، منزل آقای بوق ؟
مامان : بله بفرمایید من خانمشون هستم
من : بوق بچه شماست؟
مامانم : یا خدا باز چه گندی زده این ذلیل مرده ؟
من : آقاتو قرعه کشی دانشگاه برنده سفر به مشهد مقدس شدن
میخواستم ببینیم پسر خوبی هست ؟ به درد بردن به این سفر میخوره ؟
مامانم : ^_^ قربون بچم برم یه تیکه جواهره ، نماز و روزش رو همیشه به جا میاره
اینقدر مهربونه بچم ، فقط تا موز میبنه مثل حیون وحشی بهشون حمله میکنه ^_^
پاکه ، معصومه ، دلیل زندگی من و باباشه ، قربونش برم مثل میمون دلقک بازی درمیاره تا ما بخندیم ^_^
من : تو که اینقدر منو دوس داری چرا بروز نمیدادی ؟
مامانم : تویی ای خاک تو سرت گوساله ، حالا منو دس میندازی ؟
بزار بابات بیاد نشونت میدم ذلیل مرده خاک تو سرت دلقک ، خدافظ !
یعنی خدایی عواطف مادرای ایرانی تو حلقم !