ساعت 8 کلاس داشتم صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه ...
چون عجله داشتم حواسم نبود جای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون ...
سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از دخترای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته ...
یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد !!
با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم :
کرایه ی خانم رو هم حساب کنید لوطفن!! اقا دختره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف کرد که اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا ...
منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم ..میگفتم خدا به سر شاهده که اگه بزارم ! اصن نمیشه ! تمام این مدتم دستم دراز بود جلوی رارنده ...
ولی نمیدونم چرا رانندهه نیشش یکسره باز بود!! ولی گذاش تا خودمو و گلومو پاره وجر جر کنم
بعدش که چن دیقه گذشت با همون پوسخند گفت: خب اقا پسر.. نگفتی چطور ی با این پونصدی میخوای هم کرایه خودتو هم کرایه ی بقیه رو تو حساب میکنی ؟!
انگار اب یخ ریخته باشن روم ... انگار فلج شدم . آخه پول دیگه ای نداشتم ...))
الکی سَرمو کردم تو کیفمو الکی دنبال پول دیگه گشتن ..کلا تابلوُ بود دارم وقت کُشی میکنم
بعد دیدم دختره کرایه ی جفتمونو حساب کرد ... ولی از خنده داشت میترکید ...
منم عصبی ; داشت گریه ام می گرفت که برام اِس داد و گفت :
پیش میاد عزیزم ناراحت نباش ! موافقی ناهارو با هم بخوریم ...
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم ...
خلاصه عین اُسگل ها اونقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه ...
الانی یه دوماه میشه باهم دوستیم!!
ولی یه بار که گوشیشو یواشکی نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده