
بعد از تو ،مال اين دنيا نيستم !
از آغاز نيز اهل ديار تنهايي بوده ام ،
تو رهگذري بودي و من با تو مدتي آشنا بوده ام

کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــي
به رويش دست ميکشيدم
تــو از درونش
با آرزوي من بيرون مي آمدي!

طلوع يا غروب چه فرقي ميکند !
وقتي آسمانم را به تماشا نشسته اي
چه خورشيد باشم چه ماه
دور از نگاهت
سياره اي متروک و سردم...

قسم خوردي ...
ديشب به من قول دادي
قسم خوردي
به جان من
که به جز من با هيچ کس نباشي
امشب کجايي !
حتما پيش کسي که
به جانش قسم ميخوري
که به جز اون با هيچ کس نباشي
تحملت سخت شده
فقط با مشروب ميشه دوست داشت

مرد باشي
تنها باشي
دلتنگ باشي
آواره ي کوچه و خيابان باشي
وقتي به اولين زني که شبيهِ اوست ميرسي
... نزديک ميشوي
سيگارت را روشن ميکني
بعد پشت دستت را خـــوب داغ ميکني

زندگي شطرنج دنيا و دل است
قصه ي پررنج صدهامشکل است
شاه دل کيش هوسها مي شود
پاي اسب آرزوها در گل است
فيل بخت ما عجب کج مي رود
... در سر ما بس خيالي باطل است
... ما نسنجيده پي سرباز او
غافل از اينکه حريفي قابل است
مهره هاي عمر من نيمش برفت
مهره هاي او تمامش کامل است

لب هايت
بوي ِ سيب ميدهـد
ميخـواهي آدمـــــم کني ؟

عاشق شدن چيز ساده ايست . . . مهم عاشق ماندن است ، بي انتها..
بي زوال.. تا ابد.. بي منت....!

چه مسخره است سوال امتحان که ميگويد
لطفا جاي خالي را پر کنيد
من اگر مي توانستم
جاي خالي تو را پر ميکردم ...!

عشق تو شوخي زيبايي بود که خداوند با قلب من کرد !
زيبا بود امّا شوخي بود !
حالا ......
تو بي تقصيري !
خداي تو هم بي تقصير است !
من تاوان اشتباه خود را پس ميدهم . . . !
تمام اين تنهايي تاوان « جدّي گرفتن آن شوخي » است .....

يه وقتايي ديگه حسش نيست غصه بخوري . . . غصه تو رو ميخوره !

تُـــف بـــــه روزي که بارون با تو
عــــــــــــاشــــــقـــــــــانـــــــــــــــــــــــه
بـــــــــاريـــــــــــــد
